-
۷ شهریور ۱۴۰۲
-
بازدید: ۱۷۸۵
❖ اشاره
یادداشت فرهیخت: برگ سوم: عبدالرضا زرگری | به نام خدا، اصل داستان چیست؟ هرچند ۲۴ مرداد و در یادداشت اول، موضوع را به صورت مبسوط شرح داده و در یادداشت دوم مورخ ۳ شهریور ۱۴۰۲، علاوه بر روشنگری بیشتر، برخی از نظرات مردمی را هم بازتاب دادیم؛
اما خلاصه ی این سریال تلخ جشنواره که نه، بلکه «کلاه واره ی گشاد خورشیدی» را یک بار دیگر یادآور می شویم تا هم مخاطبان جدید و هم دنبال کنندگان این بحث، شناخت و آگاهی بیشتر و بهتری از موضوع پیدا کنند.
مضافاً خود به عینه ببینند و بعد قضاوت کنند که امروزه با چه لطایف الحیلی، برخی از پایتخت نشینان مدعی فرهنگ و اخلاق، چگونه سوراخ دعا را یافته و چه بسا در حال شکستن قُلّک نحیف شهرداری مشهد و یحتمل دست کردن در جیب مردم به بهانه هایی چون «نشر فرهنگ رضوی» و «تحقق جهان شهری» هستند!
❖ اصل داستان چیست؟
همه چیز از صبحگاه دوم مرداد ماه ۱۴۰۲ یعنی ۳۵ روز پیش شروع شد و سفر یکی از معاونان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مشهد و بدون هیچ پیش زمینه ی قبلی؛ کسی که پیشتر به مدت ۵ سال، خبرنگار روزنامه قدس مشهد هم بوده و صدالبته آشنا به روحیات مردم این خطه و چگونگی التماس دعا گفتن و جواب گرفتن از مسئولان این دیار...
وی یکراست به اتاق شهردار مشهد رفت و پس از برپایی نشستی کوتاه با وی و چند تن از اعضای شورای شهر، خبر از برپایی عنقریب «نخستین رویداد بین المللی رسانه ی خورشید» داد (عجب اسم گنگ و چند پهلویی!) و این که ۲۷ و ۲۸ مرداد ماه جاری در مشهد برگزار می شود! (و چقدر زود؟!)
بعد هم گفت جای خالی این رویداد رسانه ای برای بانوان در کشور حس می شد، پس باید دبیرخانه دائمی اش! را هم در مشهد تأسیس کنیم. (چه با عجله؟ بگذارید حالا یک سالش برگزار شود، ببینیم نام نورانی «امام رضا(ع)» و اسم و لوگوی شهرداری مشهد به عنوان تنها مادرخرج حذف می شود یا نه؟ تا بعد...)
ضمناً هدف، تنها برگزاری این رویداد در مشهد نیست، پس باید تمام توان فرهنگی، هنری، تبلیغی و دانشگاهی مشهد هم به کار گرفته شود. (یا خدا...)
و قبل از این که سریعاً به تهران برگردد، یک دو جین هندوانه ی کال هم زیر بغل میزبانانش داد و با این جمله ی بسیار زیرکانه، تیر خلاص را در تاریکی زد و رفت:
هم ترویج «فرهنگ رضوی!!» و هم «تحقق جهان شهری!»، نیازمند برگزاری رویدادهای بینالمللی مانند این رویداد است!»
امان از شهرداری و شورای شهر ساده، خوش بین و زود باور ما
به محض انتشار این خبر ناقص و پر از ابهام و سئوال، یک دقیقه زمان برای تحقیق و جست و جو در اینترنت کافی بود تا «از کوزه همان برون تراود که در اوست»... واقعاً نتیجه، تأسف بار و باورکردنی نبود! مگر می شود؟ مگر داریم؟
نتیجه ای که تا امروز - یعنی روزی که مثلاً «فراخوان» کلاه واره ی گشاد رسانه ی خورشیدی تهران ، رسماً منتشر شده - من و همکاران فرهیخته ام، نه می توانستیم باور کنیم و نه رسانه ای...
بالاخره « آمد به سرم از آنچه می ترسیدم»
«ترس من از آن بود که روزش برسد ... آمد به سرم از آنچه می ترسیدم» و اما آن نتیجه، این بود که زهی خیال باطل...
آه ... که ما خراسانی ها چقدر ساده و زودباوریم! حسب عادت، هر کس در این دیار، تا نام «خورشید» را می برد، بند دلمان پاره می شود و گمان می بریم منظورش «خورشید هشتم» و وجود نورانی «امام رضا(ع)» است! به همین دلیل، همه تا شنیدیم تهرانی ها می خواهند رویداد «رسانه ی خورشید» را در مشهد آن هم با رویکرد بین المللی برپا کنند، خوب، طبعاً ابتدا خرسند شدیم و شهردار ما هم به همین دلیل قطعاً قبول کرده! اما نگو که این پایتخت نشینان زرنگ نما در واقع به دنبال احیای نسخه ی کهنه ی رویداد ناکام و تُرشی مانده ی روی دستشان به نام مراسم «رسانه ی خورشید» مرتبط با گرامیداشت سالگرد عروج بانویی مسیحی و شهیده به نام «شیرین ابوعاقله» بودند. مراسمی که اصلاً و ابداً هیچ ارتباطی با امام رضا(ع) ندارد!! این هم مستندش... حال ابوعاقله کیست؟ همان خبرنگار زنی است که معاون وزیر ارشاد در اردیبهشت ۱۴۰۲ در پیام تسلیت خود به مناسبت اولین سالگرد شهادت این شهروند آمریکایی - فلسطینی، قول و وعده ی برپایی مراسم «رسانه ی خورشید» را به اهالی رسانه در تهران داده بود و یحتمل به خاطر کسر بودجه نتوانست برگزارش کند! حال لفظ «خورشید» از کجا درآمد؟ از اینجا که در این پیام در وصف این خبرنگار به صراحت می گوید: «زنان مجاهدی که همچون خورشید! روشنگری می کنند!» آنها منظورشان «خورشید ابوعاقله» بود و می توانستند به صراحت به شهردار ما بگویند، اما نگفتند و کتمان کردند تا همه به راحتی باور کنیم منظور همان «خورشید هشتم»! است و وقتی اصطلاحاً خرشان از پل گذشت، در فراخوان شان، نه تنها نام نورانی امام رضا(ع) را حذف کردند!!! بلکه ننگ شان آمده حتی نام «شهرداری مشهد» را به عنوان تنها حامی و اسپانسرشان ببرند! جالب آن که آنقدر شدت درجه ی این «عاریت» بالاست که حتی پوستر جشنواره ی خودشان را هم در نیمچه سایت عاریه ای و زشت شان درج نکردند، چون تنها جایی که اسم و لوگوی شهرداری مشهد ذکر شده، ذیل همین پوستر کذایی است و بس! «پولش را می خواهند اما خودش را نه!...» اما حال، خرسند باشند که دیگر با این ترفند ناصواب و فن تهرانی - مشهدی، موفق شدند پشت شهرداری و شورای شهر مشهد را به خاک بمالند! ... باشد... ما هم خدایی داریم و امام رضا(ع)یی ... و به قول قرآن کریم: فعلاً شاد باشید و تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ...
کلاه واره ای خورشیدی که رکورد چشم بندی را شکست
برگردیم به آن «یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» یعنی دوم مرداد گذشته که همه اهالی فرهیخت، چند لحظه همین طور مات و مبهوت مانده بودیم و نمی توانستیم به خودمان بقبولانیم که مگر امروزه هم می توان در سایه سار «شفافیت ارمغانی» فناوری های نوین ارتباطی و در این دنیای متلالی و به مثابه اتاق «تمام شیشه ای»، لایی کشید و «چغوک» را رنگ کرد و به جای «قناری» به مردم غالب؟! لابی بله، اما لایی که گندش بالاخره در می آید و لو می رود که دیگر رفت!
فلذا هرگز باور نمی کردیم معاونت فخیمه ی یک وزارت خانه ی فرهنگ محور و اخلاق مدار، بتواند در روز روشن، یحتمل کلاه واره ای به این گشادی و به این راحتی و سادگی، سر این شهر سادگان صبور و مدیریت شهر شعور و شورای شهر شور و بلکه شهروندان و مجاوران و زائران ارض اقدس نور بکشد؟! آن هم تا بناگوش!
ولی باز با خود می گفتیم: نه، چنین نیست! یعنی نمی تواند وقاحت و پررویی به این اندازه باشد! با همه شوخی، با «امام رضا(ع)» هم - نستجیر بالله - شوخی؟! و این گونه خود را دلداری می دادیم و دوست داشتیم انکار کنیم که اصلاً عنوان «خورشید» در رویدادی نافرجام و کهنه ای در تهران را، چه ربط و دخلی است به «خورشید» رویداد تحمیلی به مشهدی ها؟ و به تعبیر آن ضرب المثل قدیمی، «ان شاءالله که گربه است»... هرگز....
مثلاً تسامح و تساهل به خرج می دادیم که حتماً یک «تشابه اسمی» صرف است و بس، چراکه همه ساله کلی جشنواره با نام «خورشید» در کشور و در رشته های مختلف برگزار می شود، مانند «جشن های مردمی زیر سایه ی خورشید» یا «جشنواره فیلم خورشید تهران» و...؛
اما مادامی که دوست تازه پیوسته ای به «جرگه ی خادمان فرهیخت» این استدلال را آورد، کمی دل مان آرام و قرار گرفت. این که «وزن رویداد رسانه ی خورشید منسوب به خبرنگار شبکه و بنگاه خبر پراکنی الجزیره ی بحرین کجا؟» و «وزن و عیار رسانه ی خورشید منسوب به عالم آل محمد، امام اباالحسن الرضا(علیهم السلام) کجا؟!» نه... اصلاً نمی تواند این دو، یکی باشد! حتماً همان تشابه اسمی است و خلاص...
همان موقع، هرچه شرط بلاغ بود را گفتیم
به هر تقدیر، همان روز بد اختر یعنی دوم مرداد ۱۴۰۲، هرآنچه به ذهن قاصر این حقیر و تیم فرهیخت می رسید و «شرط بلاغ» و رفاقت بود را به برخی از دوستان مسئول متذکر شدیم و صد البته، کتمان و پنهان ماند موضوع شیرین ابوعاقله که آن موقع، فقط «ظن و گمانی» بیش نبود.
یادآوری کردیم و انذار دادیم که:
⚠️ بودار بودن این حکایت های مشکوک «یهویی آمدن» و اعلام تاریخ ۲۴ روز بعد به عنوان تاریخ اختتامیه را و این که مگر آتش بار دارند؟ و بعد هم، غیب شدن یهویی طراح و دبیر پروازی اش بدون برگزاری حتی یک نشست خبری ساده...
⚠️ نواقص و ابهامات فراوان دیگر از «اسم نامفهوم و دو پهلویش» گرفته تا فقدان «فراخوان» و «شرایط، محورها و اهداف» و بلاتکلیفی «وب سایت» و «دبیرخانه» و «هیئت داوران» و «هدایا و جوایز» و...
⚠️ حتی چنین فرض کردیم که ما خراسانی ها، به زودی با جشنواره ای همه چیز تمام روبرو خواهیم شد! خوب، ثم ماذا؟! بعدش چی؟ این همه هزینه کرد شهرداری مشهد از جیب مردم، چه ما به ازایی؟ چه دستاورد و خروجی ملموسی؟ عائد شهر و نصیب شهروندان و بلکه زائرانش می کند؟
⚠️ و از همه مهمتر، عدم وجود هرگونه شواهدی مبنی بر ارتباط این «گنگ واره ی خورشیدی» با «نشر فرهنگ رضوی» را خاطر نشان کردیم که حواستان باشد بازی با الفاظ است و بس!
⚠️ و از همه گوشه دارتر، مادرخرجی دست تنهایی شهرداری مشهد و ایضاً، مکانیزم نامعلوم گزینش و معرفی «بانوان رسانه ای و اثرگذار مشهدی!» را تذکار دادیم و النهایه نتیجه گیری شد: «پس خوش بین باشید، اما دیرباور» و «زود قبول نکنید!»
⚠️ حال بماند وضعیت مشکوک و لااقل عجیب تنها رد پای برون سازمانی خبر برپایی عنقریب رویداد «خورشید ابوعاقله» - این رؤیای تعبیر نشده - در سایتی غیر از وب سایت خبری وزارت ارشاد!.. البته چه عرض کنیم، فقط یک عکس ثابت است و بس اما در قالب یک ویدئوی صامت و ثابت!
دسته گلی که خبرگزاری صدا و سیمای کشور، همان اردیبهشت ۱۴۰۲ منتشر کرده، اما در کمال تعجب و در اتفاقی نادر، پس از ماه ها ماندگاری بر روی صفحه ی وب سایت، ویدئو صدا ندارد! یعنی در این مدت، هیچ کس نفهمیده و هیچ گزارش اصلاحی برای شان ارسال نشده که صدای ویدئوی خبری تان قطع است و فقط یک عکس ثابت نشان می دهد و بس؟! («ان شاءالله که باز هم گربه است...) این هم مستندش...
قاپ تو را ربودن، دیر رسیدم من
قاپ مشهدی را ربودند و در تهران به جشن نشستند که تا دوم مرداد ماه گذشته یعنی ۳۵ روز پیش، هیچ ارگان و نهادی چه دولتی و چه خصوصی و چه در تهران بزرگ و چه در هیچ مرکز استانی، حاضر نشدند جواب سلام شان را علیک بگویند و زیر بار پذیرش هزینه های آن بروند، جز مشهدالرضایی که نمکش را خوردند ولی با حذف اسم نورانی ولی نعمت همه ی ایرانیان، نمکدانش را شکستند!
اما «به جز سادگیم، کسی شماتتم نکرد» ... بالاخره «خُلِقَ الْاِنْسانُ عَجُولا» و دو صد حیف که ما مشهدی های عجول و هول و ندید بدید رخدادهای بین المللی، جقدر زود زیر یک خم چنین بار سنگین و پرادعایی رفتیم و پذیرفتیم که می توانیم به لطف مستعان، طی عمر کوتاه ۴۸ روزه ی این کلاهواره و فقط طی ۱۳ روز باقی تا اختتامیه، هم شاخ غول رسانه ای جبهه ی استکبار را بشکنیم؛
و هم مشهد را به نحو اعلا به جهانیان معرفی کنیم! (چه حرفا... جیب خالی و پُز عالی... باور نمی کنید، بفرمایید: این هم مستندش ... داغا داغ... که دقیقاً همین امروز از تنور نانوایی پیمانکاران طلبکار شهرداری مستقر در عرصه ی میدان شهدا بیرون آمده...)
به یزدان که گر ما خرد داشتیم؟ کجا این سرانجام بد داشتیم
یکی پیدا شود و به ما بگوید در این سراب ترسیمی حضرات طراح این نمدواره و فراخوان کذایی و کلاً نصف صفحه ای، کجاست آن نقش والا و جایگاه و مرتبت قدسی وجود نازنین «امام الغرباء، اباالحسن الرضا(ع)» و «نشر فرهنگ رضوی» که به صراحت وعده دادند و نام بردند؟! ما که نه در فراخوان و نه در هیچ جایی ندیدیم...
همچنین موضوع فوق العاده مهم شناسایی و معرفی «زنان اثرگذار و نخبه ی مشهدی» در نشر معارف رضوی، چطور علی رغم تأکید و اصرار شخص شهردار مشهد، بی سر و صدا و در سکوت کامل خبری رسانه های منفعل مان، حذف و سِقْط شد؟! لا ادری...
و ایضاً ... مگر نمی گویید این جشنواره «بین المللی» است؟! خوب... پس فراخوان بخش بین الملل اش کو؟! این نیمچه فراخوانی که پس از کلی انتظار و در دقیقه ی نود منتشر کردید، و اصلاً نمی شود نامش را فراخوان گذاشت که «فراخوان داخلی» است!!
کجای عالم دیدید جشنواره ای را بخواهند با رویکرد بین المللی برگزار کنند، اما به مخاطب خارجی بگویند شما هم از همان فراخوان داخلی! استفاده کنید؟! تازه، فراخوانی که همه چی ناقص است!
نقص در محورها، نقص در شرایط آثار، نقص در چگونگی داوری و اسامی داوران، نقص در معرفی جوایز بخش داخلی خارجی و مبالغ اهدایی دلاری یا یورویی نفرات اول تا سوم و...!
اگر نیم نگاهی به وبگاه جشنواره بین المللی رسانه ای امام رضا(ع) بیندازید، متوجه خواهید شد که تفاوت یک «جشنواره ی واقعی استخوان دار» با یک «کشک واره ی هول هولکی و بزن در رو» از کجا تا کجاست! در حالی که هر دو، «رسانه ای» اند، اما این کجا و آن کجا؟ ... بعد خود قضاوت کنید.
و گذشته از این ها، این بانوان رسانه ای مظلوم مشهدی چطور می توانند طی فقط ۱۳ روز باقیمانده، اثری فاخر، وزین و قابل رقابت و درخور جایزه با مثلاً همکاران خبرنگار شهیده «شیرین ابوعاقله» در شبکه و بنگاه خبرپراکنی الجزیره ی بحرین خلق کنند و بیافرینند؟! الله اعلم...
و این که داوران این آثار اصلاً چه کسانی هستند؟ و این که چرا تاکنون، هنوز معرفی نشده اند و با اتکا به چه سوابق و تحصیلات و مهارت هابی می خواهند قضاوت کنند و سکه های طلا و پاکت های دلار و یوروی شهرداری مشهد را توزیع؟! باز هم الله اعلم...
آه... که چقدر ساده اندیش بودیم و باور کردیم تفسیرِ به رأی و خودساخته از شعار «زنان روشنگری می کنند!» یعنی این که «زنان نخبه و اثرگذار و مؤثر مشهدی در ترویج فرهنگ رضوی» هم در کنار زنان رسانه ی جهان اسلام روشنگری می کنند؛ اما غافل از آن که علی الظاهر و مستند به این ۱۳روز کذایی، بانوان خبرنگار مشهدی باید همین طور مثل مجسمه و تندیس بایستند و فقط نظاره کنند که چطور یکصد خبرنگار زن خارجی مشرف شده از اقصی نقاط عالم به مشهد، در تأسی از روشنگری خورشید گونه ی شهیده ابوعاقله، روشنگری رسانه ای می کنند! علی برکت الله...
حال در این شرایط وانفسای ابداعی و تحمیلی آن اِبنِ شَهْرْآشوب، جز آرام بخش ترین کلام دنیا یعنی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» براستی چه لفظ دیگری می توان بر زبان آورد تا هم خود آرام شد و هم دیگران را به خویشتن داری توصیه کرد؟
چه فکر می کردیم و چه شد؟
وُلّا از همشهریانمان متعجبیم که اگر موضوع خواستگاری هم بود، نباید به این زودی جواب بله می دادیم، اما دو صد حیف که سریع و فی الفور، بیوگان را بی جهیزیه و شیربها دادیم و رفت! عزت مان هم گچی شد و به قول قدما، هم چوب را خوردیم و هم پیاز را...!
ای کاش این سرعت عمل باورنکردنی، نه فقط در این گونه موارد، بلکه زمان مراجعه ی ارباب رجوعی بینوا و بی پارتی هم صورت بگیرد. مانند پدری پیر که برای تعمیر سقف کاشانه اش راهنمایی می خواهد یا جوان نخبه ی کارآفرینی که طرحی اشتغالزا و مولد با مشارکت شهرداری آورده تا مساعده یا مجوز یا حمایتی بگیرد؛
کاشکی به او هم این چنین سریع و برق آسا «جواب بله» می دادند و نمی گفتند: «باشد، الان بروید، فردا بیایید. درخواست های تان را بررسی می کنیم و خبر می دهیم!»
آغاز بازار داغ مصاحبه ها و مداحی ها
بگذریم که از فردای دوم مرداد ماه ماضی، این حضرات یکطرفه قاضی و مشهدیان متقاضی سراب «جهان شهری»، به جای این که به فکر تحقیق و جمع آوری اطلاعات تکمیلی و یا دریافت پاسخ سئوالات و ابهامات خود از این اردوی لعبت نطنز و تور اعجوبه ی نادره باشند؛
یا به جای آن که به دنبال مطالبه ی نقشه ی راهی، پروپوزالی و یا حتی دست نوشته ای ساده در حد یک ورق A4 باشند تا خلأ فقدان شناسنامه ی رویداد را تا زمان حلول و نزول نسخه ی نهایی «فراخوان» از قوطی عطاری طراحان جبران کند؛
اما در اقدامی بسیار عجیب و غیر حرفه ای و بلکه دقیقاً برعکس انتظار، یکی یکی و پشت سر هم شروع کردند به مصاحبه های تأییدگرانه و مؤید با این رسانه و آن خبرگزاری و بلکه مداحی رویدادی که اصلاً و ابداً و به درستی نمی دانستند اساساً چیست و کیست و کجاست؟
حتی نمی دانستند این «رویداد» را چه باید خطاب کنند و اسمش را چه بگذارند؟ بالاخره «همایش و سمینار» هست یا «جشنواره و فستیوال؟» یا «اردوی رسانه ای زیارتی» است یا «مسابقه و تورنمنت؟» آن هم با تعابیری بعضاً باورنکردنی زیر؛
تا جایی که با خواندن بعضی از این اظهار نظرات ناپخته، عجولانه و سرسری، آدم ناخودآگاه یاد برخی از دیالوگ های جالب و ماندگار سریال های «شب های برره» و یا «قهوه ی تلخ» می افتد و در عجب از این که:
بابا، این عروس هنوز به حجله نرفته، از کجا می دانید پسرزاست یا دخترزا...؟ که سریع نسخه ی «زن دوم پسرزا» را برای «قبله ی عالم» می پیچید؟! اندکی تأمل و صبر که به قول حافظ علیه الرحمه: «رندِ عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار ... کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش»
حال خود، بخش اندکی از نتایج و دستاوردهای این بی تدبیری ها و بی تأملی ها را ببینید: ... قضاوت دیگر با خودتان...
- رسانه ی خورشید می خواهد انحصار رسانه ای استکبار جهانی! را بشکند تا چهره واقعی زنان ایرانی را به دنیا معرفی کنیم. (یاللعجب... پدرجان، نظام، با این عظمت و اقتدارش طی ۴۴ سال پس از انقلاب، به اذعان بزرگانش، هنوز نتوانسته سد ابرپروژه ی رسانه ای نظام سلطه علیه مسلمانان و احرار جهان را بشکند و یحتمل هم دیگر تا زمان ظهور منجی نخواهد توانست، آن وقت چطور بانوان رسانه ی خراسانی حتی اگر سوپر وُمَن هم باشند، می توانند طی فقط ۱۳روز یعنی ۳۱۲ ساعت باقیمانده، این انحصار را بشکنند؟ آن هم با این اینترنت چراغ موشی ما و شبکه های اجتماعی همه از دم فیلتر!!... بابا این انحصار استکبار مگر قفل پراید هاچبک است که دو سوته بشکند؟! شوخی تان گرفته؟!)
- ما در ایران یک رویداد بینالمللی رسانهای ویژه بانوان نداشتیم که رویداد خورشید! این خلاء را پر میکند. (کاکا، پس این چیست؟ چرا خلاف واقع می گویید؟ مضافاً چرا خلط بحث می کنید؟ امروزه با این هزینه های سرسام آور برپایی همایش ها و رخدادهای بین المللی نه فقط در ایران بلکه در همه جای دنیا، مگر برپایی «رویدادی تک موضوع» آن هم با میهمانان خارجی از اقصی نقاط عالم، توجیه عقلانی و فنی دارد؟! نمایشگاه لوازم ساختمانی و بهداشتی و سنگ توالت هم بخواهی هر گوشه ی عالم برگزار کنی، مجبوری کنارش چهار تا صنعت مبلمان و لوستر روشنایی و دکوراسیون و معماری و... را ردیف کنی! مگر یادتان رفته در بحران روغن گذشته، حتی سوپر محله ی نارمک پریزیدنت احمدی نژاد هم می گفت تا دو تا پفک و چیپس زورکی برندارید، از یک قوطی روغن سرخ کردنی خبری نیست که نیست؟! ضمناً هنوز نه جوهر لوح تقدیرهای «بیست و یکمین جشنواره ی ملی رسانه های ایران» که همین چند روز پیش خودتان برگزار کردید، خشک شده و نه آن برکات و ثمرات و بلکه حواشی کنگره ی زنان تاثیرگذار بینالمللی که بخش رسانه هم جزو شاخص های آن بود و همسر رئیس جمهور، بانی برپایی اش، از یادمان رفته! کجا نداشتیم؟ خوبش را هم داشتیم.)
- شعار ما «جهان شهر برکت و کرامت» است و معتقدیم ترویج فرهنگ رضوی و تحقق جهانشهری نیازمند توسعه دیپلماسی شهری و برگزاری رویدادهای بینالمللی است. (رییس البلدیة الکبیر: کدام رویداد؟ این کهنه واره ی نوبرانه که متأسفانه نه ربطی به فرهنگ رضوی دارد و نه به دیپلماسی شهری! بلکه فقط دیپلماسی شهری مشهد مادرخرج شده، همین! و متأسفانه در کمال وقاحت و جسارت، نام نورانی امام رضا(ع) را نه تنها از فراخوان پر از نقص شان حذف کرده اند، بلکه حتی ننگ شان آمده اسم شهرداری مشهد را در متن فراخوان و حتی در سایت عاریه ای شان بیاورند! حتی یک تصویر از پوستر جشنواره!! را هم در سایت شان قراضه و عاریه ای شان نگذاشتند تا آرم و لوگوی شهرداری مشهد ذیل پوستر هم رؤیت نشود! گویی این عزاواره در تهران برگزار می شود نه در مشهد! چرا خود را گول می زنید و به کوچه ی علی چپ؟!)
- هدف ما از رسانه خورشید صرفاً برگزاری یک رویداد نیست بلکه بنیانگذاری یک رخدداد بینالمللی اثرگذار واقعی و دائمی! و سالانه! است. (أجهل ماذا أقول... به خدا دیگر نمی دانم چه بگویم؟ همه جای دنیا، هر چیز صفر کیلومتری را، ابتدا با یک سیکل آزمایشی شروع می کنند، حتی اگر آن چیز، اکسیری حیاتی چون واکسن کرونا باشد! بزرگوار، زمانی که پدر و مادرها داشتند عین برگ پاییزی جلوی چشم فرزندان شان به زمین می افتادند و می مُردند، در هیچ جای جهان تا دوره ی تست بالینی واکسن های تأیید شده در سازمان بهداشت جهانی تکمیل نشد، هیچ کشوری واکسیناسیون را آغاز نکرد! حال چرا در مشهد ما همه چیز برعکس است؟ وقتی یک پای این نوزاد ناقص الخلقه، هنوز در رحم اوهام هست و فقط یک لنگش روی زمین و اصلا نمی دانیم بعد تولد و بلوغ و نبوغ، فرزند صالحی می شود یا نه؟ چطور می توانید از دائمی بودنش حرف بزنید؟! جو زدگی هم حدی دارد به خدا...)
- مشهد به برگزاری رویدادهای بینالمللی نیاز دارد (قبول و حَبَّذا) و نیازمند برقراری ارتباطات بینالمللی و توسعه این ارتباطات است (این هم قبول و مرحبا) لذا بهگونهای پایهریزی شود که این رویداد علیرغم ماندگار شدن، پُربار نیز باشد. (جانا سخن از زبان ما می گویی، اما این رویدادی جهانی که عمرش کلاً ۴۸ روزه یعنی از عمر یک گل هم کمتر هست و جالب آن که شرکت کنندگان بینوا از زمان انتشار فراخوان تا اختتامیه، فقط ۱۳ روز یعنی ۳۱۲ ساعت برای تهیه آثار مهلت دارند، حال در این شرایط بغرنج، چطور می تواند پربار باشد؟! آن کتاب مقدسی که قرآن خدا بود و وحی مُنزل، ۲۳ سال آزگار طول کشید تا نازل شد! وُلّا همشیره های خراسانی ما سوپرگل فوتسال بانوان ایران هم باشند، نمی توانند تو این مهلت فوق العاده کم، بیشتر از ۲ تا گل بزنند و کمتر از ۶ تا گل نخورند! چی چی رو پربارش کنند! مگر شیشه است که بادش کنند؟)
- با توجه به اینکه محور اصلی این رویداد مسائل بانوان است باید محتوا نیز بر محور نقش زن در اسلام، نقش زن در جامعه و نقش زنان نخبه و تأثیرگذار مشهدی! متمرکز باشد. (آه.. مدینه گفتی و کردی کبابم!... کدام زنان نخبه یا تأثیرگذار مشهدی؟ اصلاً و کلاً نام مشهد حتی برای یک بار هم در این فراخوان نیامده!! حتی در بخش نشانی دبیرخانه! چون دبیرخانه اش هم تهران هست! کدام مشهد؟ اصلاً مشهد کیلو چند؟ به همین دلیل، به خدا مانده ایم به چه دلیل عقلانی و وحیانی، شهرداری مشهد بانی میزبانی یکصد خبرنگار زن خارجی از اقصی نقاط عالم! این پارتی واره شد؟!)
- مشهد مرکز ایران و مهد روزنامه نگاری و شهری است که تاکنون روزنامه نگاران ارزشمندی را تربیت کرده است. (خواهش می کنیم شما دیگر بس کنید! هنوز هندوانه های کال رئیس تان، زیر بغل مان هست و شرمنده، دیگر جا نداریم!)
- جشنواره رسانه ی خورشید، فرصتی برای بانوان رسانه مشهد است! (ای بابا، مگر نشنیدی افاضات ناصح الملوک شورای شهر را که قرار است عنقریب یکصد! خبرنگار خارجی! زن! از اقصی نقاط عالم! با هزینه ی شهرداری مشهد! به سفر قطر کنند؟! منظورت از فرصت، عکس یادگاری گرفتن زنان رسانه ی مشهدی با مثلاً «بیسان طراف» خبرنگار زن شبکه ی تلویزیونی المیادین طی آن دو روز است؟ این هست همان فرصت طلایی؟ مضافاً بانوان رسانه ی مشهدی مگر طی مهلت بسیار کوتاه فقط ۱۳ روزه! چه معجزه ای می توانند بکنند و خلق اثری فاخر و قابل رقابت با آن یکصد خبرنگار زن خارجی از اقصی نقاط عالم که چه بسا هم اکنون، اسامی برگزیدگانش در کیف دبیر این به اصطلاح رویداد باشد، چون اصلاً هیئت داورانی ندارد!! احتمالاً ربات ها آثار واصله را داوری می کنند! انصافت کجاست؟)
- برخی از زنان اثرگذار جهان اسلام نظیر «بانو گوهرشاد» متعلق به این خطه است، لذا تصمیم بر آن شد معرفی زنان تاثیرگذار از این خطه!!! آغاز شود. (ببینید جناب ناصح الملوک، ما و شما که از همان ابتدا، هر دو می دانستیم اصل این قصه ی پر غصه را که یک اردوی تفریحی رسانه ای زیارتی به بهانه ی بزرگداشت شهیده شیرین ابوعاقله است! و ایضاً منظور تهرانی ها از شمس، «خورشید شیرین» است که روشنگری کرد و نه حضرت «شمس الشموس»! لذا اصلاً نه محملی برای شناسایی و معرفی و تجلیل از زنان تأثیرگذار مشهدی وجود دارد و نه تناسبی با بانوی مجلله گوهرشاد خانم! با این فرق که ما تا زمان انتشار این فراخوان کذایی، حجتی برای رسانه ای کردن نداشتیم، چون مطمئن نبودیم، اما شما نه! هم در شورای شهر مسئولیت دارید و هم از همان ابتدا، مطلع بودید و مطمئن و حجت داشتید برای افشاگری! می بایست صادقانه به مردم حقایق پشت پرده را می گفتید ولی ملاحظه کاری کردید و نگفتید! چرا؟)
- مشهد به واسطه وجود مضجع رضوی از جایگاهی بینالمللی برخوردار است (احسنت) اما این ظرفیت آن گونه که شایسته این جایگاه است، معرفی نشده، لذا این جشنواره با هدف معرفی چهره واقعی زنان! در دنیای اسلام! طراحی شده است. (شیخُنا ببخشید مسألةٌ - مسألتُنْ، این ماست واره؟ برای معرفی چهره ی واقعی زنان؟! آن هم در دنیای اسلام؟! تصدقت... مادامی که زنان اثرگذار مشهدی، اصلاً در این جشنواره نه از اولش و نه از آخرش، کلاً موضوعیت نداشته و ندارند، آن وقت چطور می توان با این تور گردشگری رسانه ای ۴۸ ساعته برای یکصد خبرنگار خارجی زن از اقصی نقاط عالم! و فراخوانی که فقط ۱۳روز مانده به پایانش منتشر شده، مشهد را هول هولکی اما به طور شایسته به جهانیان معرفی کرد؟! حتماً شوخی می فرمایید!)
- جشنواره «رسانه خورشید» مهر ۱۴۰۲ در مشهد | زنان مشهدی، الگویی برای جهانیان (بفرمایید... گل بود به سبزه نیز آراسته شد... این هم از نحوه ی تیتر زدن رسانه های بومی ما و ادبیات بالیودی و فضایی ... زنان مشهدی؟ الگو؟! برای جهانیان؟! خیلی خویشتن داری می کنم که ضرب المثل «رو که نیست، سنگ پای قزوینه» را بگویم، ولی نمی گویم و کظم غیض می کنم. اما خدمت صاحب امتیاز و خالق این تیتر الکتروتکنیکی عرض می کنم که اگر تیتر می زدی «برخی از زنان مشهدی»، حرفی نبود! اما چون کلی گفتی، مجبورم به پاس حرمت قلم، جواب بدهم که تا همین چند لحظه پیش که بیرون از منزل بودم، اتفاقاً بسیاری از همین زنان و دختران مشهدی که می گویید برای جهانیان الگویند، را با عینک جوشکاری رؤیت کردم. فارغ از بحث فرهنگ حجاب و عفاف و حتی صرف نظر از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی، بلکه فقط و فقط از نظر شئونات انسانی و علوّ فطرت بشری، برخی از همین بانوان الگو برای جهانیان، آن قدر بد، زشت و زننده لباس پوشیده بودند و خود را کریه و نفرت انگیز چهره آرایی که اگر نمی کردند، به اعتقاد و به جان «کیتی پِری - Katy Perry» قسم، خوش منظرتر می شدند و بعد در همین پیاده روها، راه که نه، بلکه رژه می رفتند، به گونه ای که اگر یک زن غربی لائیک و بی دین، از مقابل شان عبور می کرد، از این همه زشتی و پلشتی و بدسلیقگی، انگشت به دهان می ماند! مگر زمستان بیاید و این الگوها را بپوشاند، و الا از دست تابستان کاری ساخته نیست که نیست! و البته ... ناگفته نماند شاید مشهد شما با مشهد ما فرق دارد، مثلاً شاید شما الان مشهد اردهال کاشان هستید؟)
دو حکایت آموزنده و راهگشا؟
هرچند از امروز به بعد، نیت های مکتوم طراحان «جشنواره ی بین المللی رسانه ی خورشید!» که نه، بلکه «اردوی زیارتی - سیاحتی همکاران شیرین ابوعاقله در مشهد»، دیگر آن قدر فاش و شفاف شده که برای روشنگری بیشتر، نیاز به هیچ مثال و مصداق و حکایتی ندارد، اما باز یادآوری این دو حکایت، هم مفید و مرتبط و هم راهگشاست:
✔️اول: حتماً بسیار شنیدید که می گویند معلم کلاس اول، به دانش آموزش گفت: یالّا بگو "الف"، پسرک نگفت؛ معلم دوباره تکرار کرد و باز هم نگفت؛ او را زد ولی باز هم نگفت؛ معلم از او پرسید: آخر چرا نمی گویی "الف"؟ پاسخ داد: چون اگر "الف" را بگویم، باید تا "ی" بروم!
✔️و اما حکایت دوم: طرف داشت از یک درختی به سختی بالا میرفت. کسی پرسید میری اون بالا چه کنی؟ گفت: میروم توت بخورم؛ پاسخ شنید: این که درخت کاجه! گفت: توتهاش تو جیبمه!
کنایه از این که اگر دیدید کسی، کار بیحاصلی را به سختی انجام میدهد، یا از پاسخ به موقع، فرار می کند، بدانید که آن کار در واقع بهانه ای بیش نیست و اصل داستان، چیز دیگری است که در جیب پنهان شده و نباید تا زمان مقرر، لو برود!
حالا حکایت ما خراسانی های ساده، با این آش و آشپز تهرانی «رسانه ی شمس شیرین» این است که:
- اولاً نه از ابتدای مرداد امسال که در حقیقت قرار بود از ابتدای اردیبهشت ۱۴۰۲، این همای سعادت بر روی شانه ی شهرداری یک شهرستان بینوا بنشیند؛
- ثانیاً چه می شود کرد که بالاخره قرعه ی این سیمرغ افسانه ای دلار خور، سحرگاه چهاردهم ماه قمری به طالع ما خراسانی ها اصابت کرد؛
- ثالثاً خسته نباشند و دست مریزاد به طراحان این تورواره، که همان ابتدا، هیچ از «الف» نگفتند تا مجبور نشوند تا «ی» بروند و در سکوت کامل خبری رسانه های منفعل مان، کار خود را آهسته و پیوسته پیش بردند ... خلائق هر چه لایق... تا جایی که الان، برخی دایره ی مجیزگویی را تا بدانجا وسعت داده اند که می گویند: «زنان مشهدی، الگویی برای جهانیان اند!»
- و رابعاً اگر دوباره خواستید با کلاه گشادتر دیگری به مشهد بیایید، لااقل اجازه دهید رنگش را خودمان انتخاب کنیم، چون اصلاً از رنگ قهوه ای! خوشمان نمی آید. ضمناً خدا هم خوشش نمی آید از پارچه گرفته تا سایز و رنگش و خلاصه همه چیزش را تماماً خود شما در تهران زحمت بکشید. این طوری که نمی شود هم بخرید، هم ببُرّید و هم بدوزید و فقط دنبال یک عدد سر بگردید تا سر به سرش بگذارید که: «یالّا: تا بناگوش پایین بیارید که از جمله الزامات جهانی شدن شهرتان، خوردن توت بالای درخت کاج است!»
ما اگر جای معاون وزیر بودیم...
می گویند: «اَلنّجاةُ فِی الصّدْق»، لذا یکی از ما اهالی فرهیخت، اگر جای معاون وزیر بودیم، راست و حسینی همان دوم مرداد گذشته در اتاق شهردار، همه چیز را صادقانه و شفاف و صریح به رئیس بلدیه و صد البته با همین ادبیات و این گونه می گفتیم:
- شرمنده که ما پس از شهادت «شیرین ابوعاقله» خبرنگار آمریکایی - فلسطینی (یعنی دو تابعیتی) و عرب و مسیحی شبکه ی خبری و بنگاه خبرپراکنی الجزیره ی دوحه ی قطر (مورخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰) به اهالی رسانه ی کشور قولی داده بودیم که همزمان با اولین سالگرد شهادتش، مراسمی با عنوان «رویداد بین المللی رسانه ی خورشید» برپا کنیم؛
- اما علی رغم گذشت سه ماه از اولین سالگردش (یعنی ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲) به هر دری که زدیم و به هر بَنی بشری رو انداختیم، حاضر به حمایت مالی و اسپانسری از سوژه ی شمس شیرین ما نشد! خود ما هم که می دانید، حسابی کفگیرمون به ته دیگ خورده و معذوریم.
از اینجا به بعد رو با قلم «طنز فرهیخت» و به زبان محاوره ای می نویسیم و هرچند طنازی است، اما خلاف واقع نیست!
- اول خواستیم با تبریزی های غیور یه گفتمان تلفنی بکنیم ولی به محض این که ارتباط برقرار شد و گفتیم ما یه «شمس شیرین» داریم، یهو تماس قطع شد و رفت روی تلفن گویا و صدای ضبط شده ی اپراتور صوتی آمد که شرمنده، ما جز با «شمس تبریزی»، با هیچ شمس دیگری کاری و باری نداریم و لطفاً مزاحم تلفنی نشید کارداش، مگه خودت خواهر و مادر نداری که مزاحم تلفنی میشی؟! و تق... صدای بوق ممتد... خلاص...
- دیگر استان ها هم همین طور، می گفتن اگه «قمر» دارید بگید، ما «شمس» زیاد داریم. خلاصه بعد از شنیدن جواب سربالا از ۲۹ استان دیگه که همه «شمس» مخصوص به خودشون رو داشتند، با ناامیدی و از سر ناچاری، مونده و رونده از همه جا، مجبور شدیم یه تُک پا بریم اصفهان، نصف جهان...
- اینجا هم بدو ورود هیئت تهرونی - وزارتی ما به دیار زاینده رود، همون اول بای بسم الله، یه سطل آب پاکی از همین زاینده رود برداشتند و سریع و صریح ریختن رو دستمون که شرمنده، هرچند ما هم اینجا «شمس اصفهانی» زیاد داریم، اما دلیل اصلی اینه که حقیقتش چون این شهیده «شیرین ابوعاقله» اصفهونی نیست، ما برای هرگونه خرجکرد از محل حق الناس شهرداری، عذر شرعی و قانونی داریم، پس لطفاً «التماس دعا نگید که محتاج به دعا، نمی گیم!»
- همه می دونیم که اصفهانی ها به زرنگی در کشور شُهره اند؛ (تو پرانتز و وسط حرفتون شکر، این شُهره رو هر که گفته، واقعاً راست گفته، چون زمان دفاع مقدس هم اگه یادتون باشه، هر خطی از مناطق جنگی که صاف و سرسبز بود و خوش آب و هوا و در نهایت کم شهید و مجروح، از آنِ اصفهانی ها می شد و هر جا که کوه و کویر و باتلاق و خشک و سوزان و پر شهید و مجروح بود، از آنِ خراسانی های بینوا...!)
- برای همین خیلی بهشون اصرار کردیم که بالاخره یه راهی یه چاهی جلوی پامون بذارن! بنده های خدا کلی لابلای انبوه تبصره ها و مواد شهرداری شون، گشتن تا بالاخره یه راه فرار پیدا کردن و اون این که برای این شمس مون، یه شناسنامه ی ایرانی و زاده ی اصفهان از ثبت احوال براشون بیاریم که معلوم بود کاری نشدنیه!
اصل بحث ما از اینجاست. حوصله و شکیبایی تان را ارج می نهیم:
- به ناچار از اصفهان هم زدیم به کمر جاده و بین راه، اتفاقی به یه گبر و جهود برخوردیم که بهش میگفتن «اوستادیه» ... از سگرمه هامون فهمید دردمون چیه؟ اون ما رو اینطوری اغوا کرد و فریب مون داد، شرمنده...
- می گفت جَوون... الکی این در و اون در نزنید... دوای درد شما، فقط تو یه شهر منحصر به فرد این خاکه و بس!
- هر چی ازش می پرسیدیم که منظورت کدوم شهره؟ میگفت مگه رمز عملیات تون «خورشید» نبوده؟ گفتیم چرا! گفت: خوب منظورم همون تنها شهریه تو عالم که دو تا خورشید داره، یکی اون بالا و یکی هم تو دل خودش... ولی حیف که قدر نه اون خورشید بالا سرشون رو می دونن و نه قدر این خورشید تو دل شون...
- ما که نفهمیدیم کجا رو می گه و اصرارهامون هم بی فایده بود؛ فقط گفت من از آه و نفرین مردم شهرشون می ترسم دامن گیرم بشه، و الا اون خورشید و شمس واقعی شون که خیلی آقاست و مهربونه...
- ازش خواستیم که لااقل یه چند تا کد بده و راهنمایی مون کنه، قبول کرد و گفت میدم. گرفتید، بسم الله، نگرفتید هم از ما بخیر و از شما به سلامت...
- کد اول: با این که طفلکی شهر اینا دو سال پیاپی، تفریغ بودجه نداره - یعنی اصلاً حساب دخل و خرجشون معلوم نیست - اما شهرداری شون سالانه ۷۰۰ میلیارد تومان به بخش های مختلف استان شون کمک بلاعوض مالی می کنه، لذا هم دستشون، خیلی گشاده و هم جیبش خیلی پر پول!
- مثلاً ۳۰۰ میلیارد تومان درآمد سالانه ی اتوبوسرانی، براشون پول توجیبی حساب میشه و میگن: اَه ... اَه... چقدر پولش بو میده و پَس می زنن و میگن نخواستیم... تازه، می خوان اتوبوس ها رو رایگان هم بکنن، ولی عجیبه که مردمشون نمی ذارن؛
- تنها شهر ایرانه که اصلاً نمی تونه به کسی بگه... «نع» یعنی اصلاً نه تو کار والیاشون نیست و فوق العاده خجالتین، برای همین خودش رو نسبت به همه ی عالم و آدم مدیون و مسئول می دونن ، البته به غیر از خواجه حافظ شیرازی!
- مثلاً شهرشون ۲۶ هزار میلیارد تومان از دولت طلب داره (برای تقریب ذهن، یعنی تقریباً ۹ برابر کل بودجه ۳ هزار میلیارد تومانی وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور) اما خجالت می کشه پولشو از دولت بگیره!
- و از همه باقلواتر برای شما، در خرجکرد برای رویدادهایی که شهرشون رو به جهانیان معرفی می کنه، اصلاً و ابداً کاری به دو تابعیتی بودن و آمریکایی هم بودن و عرب بودن و مسیحی بودن و بی حجاب بودن و همشهری نبودن این بانو ندارن، فقط همین که سوژه خارجی باشه و بتونن به بهانه ی اون، شهرشون رو به جهانیان معرفی کنن، همین براشون کافیه!
فقط از من به شما نصیحت، یادتون باشه پاتون که به فرودگاه شهرشون رسید، رمز موفقیت تون، سرلوحه قرار دادن این سیاست هاست و لاغیر:
- الدرس الاول: «اطلاع رسانی قطره چکانی و موهوم» و حرف زدن های «تو دماغی و نامفهوم!»
- وقتی می خواهید برای اولین بار، اسم این «کلاه واره» تون رو به زبون بیارید، اول لبان تون رو همچی غنچه کنین و بعد خیلی آروم بگید: «رویداد کوچولو موچولوی رسانه ی خورشید»
- نکنه اول کاری، یهویی و اشتباهی اسم این لُعبت «جشنواره» رو به زبون بیارید که این اسمِ خانه خراب کن، عین قطار، صد تا چیز دیگه به دنبالش میاد، مثلاً فراخوان می خواد و دبیرخونه و وب سایت و محورهای جشنواره و هیئت داوران و جوایز و ده ها چیز دیگه و خلاصه کلی قِرّ و فِرّ داره!
- تازه، فراخوان ها هم که مثل بچه ی آدم سر به راه نیستن! باید دست کم به سه زبون زنده ی دنیا ترجمه و بعدش اووووه... از طریق سفارت خونه ها و رایزنی های فرهنگی ایران تو خارج از کشور منتشر بشه و شما هم که فقط به یه زبون خارجی تسلط دارین و اونم «زبون زرگریه»، لذا کار خراب میشه و پروژه می ترکه...
- و از همه مهمتر، اگه پرسیدن منظورتون از خورشید، کدام خورشیده؟ یه وقت تریپ صداقت برندارین که بعداً گندش در میاید و می فهمن منظورتون، شیرین ابوعاقله بوده و اصلاً خاستگاه تعابیر کلیدی «خورشید» و «رسانه» رو مدیون همین پاراگراف پر مصرف تون هستید: بزرگ بانویی که همچون خورشیدی در سپهر رسانه ی ضد استکباری می درخشه!
- هرجا گیر کردین، شما تو دماغی یه چیزهایی بلغور کنین ولی حرف تو دهانشون نذارین، بذارید بنده های خدا، خودشون سر فرصت با وصله پینه یه جورایی درستش کنن، آها... بیایید... دیدید چه خوب درستش کردن؟ دم اینا گرم که اوستاین تو جمع و جور کردن ها، بومی ترین رسانه شون تیتر زده: «جشنواره ی رسانه ی خورشید در زیر سایه ی خورشید!» اینه...
- اگر هم پرسیدند حالا خرج و بَرج رویداد چقدر میشه؟ اصلاً الان عدد و رقم ندید و باز برید سراغ معجزه ی هندونه و بگید: در برابر جهان شهر برکت و کرامت شما که میهمونای ما اصلاً عددی نیستن!
- و اگه باز گیر سه پیچ دادن و سئوال رو تَکرار کردن؟ اینجا می تونید باز دهانتون رو دوباره غنچه کنین و تو دماغی بگید: یک هفت هشت نفری بیشتر نیستن از همین کشورهای دور و بر و همسایه که برای پابوسی آقا میان و واقعاً التماس دعا دارن!
- اما وقتی خر مبارک تون از پل گذشت، اون موقع می تونین آهنگ شاد بندری بذارین و بعدش دیگه فقط بترکونید: «یکصد خبرنگار! زن خارجی از اقصی نقاط عالم!» در مسیر شهر خورشید ...
- اما خود شما هرگز این عدد و رقم نجومی رو به هیچ عنوان رسانه ای نکنین! هرگز! چون یحتمل خرجش بیفته به گردن خودتون، پس افتخار اعلامش رو تو دقیقه ی نود بدید به جناب ناصح الملوک شورای شهر که خودش بلده چطور موضوع رو استاد کنه!
و اما گام دوم:
- الدرس الثانی: «راه بنداز و جا بنداز»، همیشه در برابر «کار انجام شده» قرارشون بده و تو «رودروایسی» بندازشون...
- اینجا هم همون اول کار، از برکات هندونه فراموش نکنین که فصلشه، مخصوصاً از اون پدرسوخته های راه راه که زیر بغل اساتید و دکاتیر، بدجور معجزه می کنه...
- از لاف و گزاف با جا و بی جا هم اصلاً اَبا و احتراز نکنین و تا می تونید بزنید! مثلاً بگید: آفرین بر شما نوادگان فردوسی حکیم، شهر شما واقعاً چقدر «جهان شهره»، چقدر هوشمنده! یا چقدر «جهان شهری» به شهر شما میاد! یا «جایگاه رفیع متروپلیس شهرتون تو حلقمون» یا شعار «برکت و کرامت» شهرتون چقدر بجا و با مسمّایه ... و امثال اینها...
- حالا اینجا دوباره لب هاتون رو غنچه کنین و تو دماغی بگید: و البته از الزامات جهانی شدن تون، اینه که رویدادهای بین المللی رسانه ی خورشیدِ مانده روی دست ما رو هم برگزار کنین... به خدا ثواب داره.. اونم خیلی زیاد؛
- یادتون نره «تا بله رو که گفتن، سریع بترکونین» البته منظورم، هم بمب خبریه و هم خراب کردن پل های پشت سرشونه تا راه برگشت نداشته باشن و البته فراموش نکنین:
- هر چه هم از فراخوان و محورها و داوران و جوایز و دبیرخانه و سایت و اینا پرسیدن، هی بگید بعداً و غداً و تومارو و ان شاءالله و به زودی و عنقریب و هی وعده ی امروز و فردا رو بدید تا زمان به نفع تون بگذره...
- بعد یه ماه اگه گفتن ناقلاهای زِبِل، الوعده وفا... فَأَیْنَ نِداءَ الْمَهْرَجَان؟ و بین آسمان و زمین موندید که جواب سئوال شون رو در باره ی فراخوان چه بدید؟ نمی دونم! یه چیزی بگید دیگه! مثلاً ان قُلت کنین به زودی «ساز و کارش» رو اعلام می کنیم و باز چند هفته، سر همین سازوکار بدوّانیدشون و هی زمان بخرین ... خَلّصْ بَعد...
- باز اگه گفتن خوب، همین طور خشک و خالی که نمیشه، مثلاً از پوسترش یا وب سایت حتی عاریه ای اش یا تمبرش بالاخره از یه چیزش که باید رونمایی بکنیم؟ تا مثلاً بتونیم با مُهر گوشتکوبی همچی تَقّی بکوبیم روی پوستر یا تمبرش تا صداش تو سالن بپیچه و بعد امضایی زیرش بزنیم و خلاصه، عکسی دورهمی به یادگار بگیریم! بالاخره گناه دارن طفلکی رسانه هامون، خوراک می خوان و روزها پشت در منتظرن و هفته ها گذشته، ولی هنوز شهرمون به جهانیان معرفی نشده!
- استادیه: خب... بگید باشه، ولی یه وقت جوگیر نشوید و نکنه برای طراحی یه پوستر زپرتکی، به سراغ محمد روح الامین برید و برای طراحی سایتش به سراغ بیل گیتس! رویداد یکی قبلی تون که تازه تموم شده - یعنی همین «بیست و یکمین جشنواره ی ملی رسانه های ایران» - واقعاً گل کاشته برای طراحی پوسترش و باید هم، یکی از بهترین گرافیست های ایران طراحیش کنه.
- ولی این «کلاه واره ی گشاد رسانه ی خورشیدی» که نه سرش معلومه و نه تهش، خداوکیلی واقعی و درست حسابی که نیست! طفلکی عمرش کلاً از ۴۸ روز هم بیشتر نمیشه، یعنی باز صد رحمت به جوجه ی یکروزه ی گوشتی که تا ۵۶ روز هم عمر می کنه و بعد اون وقت هست که سرش رو بیخ تا بیخ می بُرّن و به سیخ می کِشَنش!
- بله، اون رویداد قبلی تون چون درست حسابی تر از این آخریه بود لذا سایت مجزا و مستقلی می خواست، اما برای این مهمون چند روزه، سریعاً بشمار سه، یه زیر دامنه یا همون ساب دامین Subdomain اونم زیرمجموعه ی همون سایت «پرس فستیوال» قبلی تون باز کنین تا دو تا یکی بشه... بعد اسم اون زیر دامنه رو بذارین «جشنواره ی بین المللی رسانه ی خورشید» به همین راحتی... بعدشم مثل بچه ی آدم خیلی مقبول، فراخوان و اخبارتون رو بذارید توش و منتشر کنین تا تو قسط اول دریافتی علی الحساب تون از شهرداری شون هم صرفه جویی بشه!
- بابا اینها میگن این همه خرج می کنیم تا خورشید و زنان خورشیدی اثرگذار رو به جهانیان معرفی کنیم، بعد بده یه وب سایت مستقل و دامنه ی زیبا نداشته باشیم؟ این که دیگه خیلی تنبلی و بی حالی و اوج خساسته... چی به اونا بگیم؟
- استادیه: خب، بهشون بگید مگه ما تو اولین مصاحبه نگفتیم که همه بیان پای کار؟ آیا اومدن؟ مثلاً دانشگاهی ها و حوزوی ها اومدن؟ نه! حتی اداره کل ارشاد خراسان رضوی ارباب جمعی خودمون هم نکرده یه خبری یه عکسی یه چیزی از «رسانه ی خورشید» مون منتشر کنه! پس وقتی شما حساب سود و زیان خودتون رو می کنید و میگید یحتمل برای این جشنواره نمی ارزه بیاییم پای کار، پس باید به ما هم حق بدید برای ۱۳ روز باقیمانده، نیارزه سایت مستقل با سرویس میزبانی جدا و دامنه ای مستقیم و گرافیکی کلاس A و محتوایی ناب بزنیم! همین زیردامنه ی عاریه ای از وب سایت مون هم جواب میده و کار شما رو راه میندازه...
- بعدشم... اگه بازم اعتراض کردند، کافیه ازشون بپرسید مگه خداوکیلی برای یه ساندویچ، سفره میندازن؟ اونا قطعاً میگن نه... بعد بگید ... خب، پدرآمرزیده ها... فقط کافیه همه مون فقط ۱۳روز، دندون رو جیگر بذاریم، بعدش دیگه همه مون یادمون میره از سایت و فراخوان و پوستر و معرفی شهر به جهانیان و اینها...
- ای وای استادیه... گفتید فقط ۱۳روز باقی مونده، ما نگرانیم بعد اتمام جشنواره، همه چی که می ترکه میره روی هوا از جمله زحمات ما! تا الان کلی کانال و گروه تو ایتا و آپارات و تلگرام راه اندازی کردیم و داریم یه خروار از این و اون، مصاحبه می گیریم و میذاریم تو آپارات. اینجوری که همه ی زحمات مون به باد می ره؟! مصاحبه شونده ها هم میگن ما رو مسخره کردید برای فقط دو هفته موندن ویدئو، با ما مصاحبه می کنید؟ چه جوابشون رو بدیم؟
- استادیه: اولاً پیش قاضی معلق بازی؟! من آمار همه ی کارهاتون رو دارم. کانال ایتا تون رو ۲۴ مرداد راه اندازی کردین یعنی ۱۳روز قبل! کانال تلگرام تون رو که ۲۲ مرداد درست کردین یعنی ۱۵روز قبل، صفحه ی آپارات رو هم که دقیقاً همین امروز راه اندازی کردین یعنی صفر روز قبل! همچی میگید زحمات ما، مثل این که آزادراه تهران - شمال رو بعد ۴۰ و چند سال تموم کردید؟ دو تا پست و چهار تا ویدئو که این همه نگرانی نداره!
- ثانیاً، شماها چقدر ساده اید، خب... بعد اتمام «رسانه ی خورشید»، یه رویداد دیگه راه بندازید به نام «خورشید رسانه» مثلاً در روز جهانی خبرنگار سال بعد، بعدش اسم این کانالها و گروه ها و صفحات رو فقط کافیه عوض کنید! به همین راحتی... همه ی این فیلم ها و عکسها و متن ها دوباره قابل استفاده میشه!
- واقعاً استادیه ممنونیم و خیالمان از هر بابت راحت شد، اما گفتین پوستر، یادمون رفت در مورد پوستر بپرسیم بالاخره پیشنهاد شما چیه و چه کنیم؟ جشنواره که بدون پوستر نمیشه؟ میشه؟
- استادیه: ببینید عزیزانم! شما بپرید از سر کوچه، یه قاب شاسی ۱۰۰ در ۷۰ بخرید و بعد بذارید روی میز، بعد وسطش با مداد شمعی زرد، یه عکس خورشید خانم بکشید بدون «چشم چشم دو ابرو، دماغ و دهن یه گردو» به همین راحتی... بعد یه طرح خانم محجبه رو هم از تو اینترنت پیدا کنید و بندازید وسطش و بعد یه سر قابلمه هم از تو آشپزخانه بذارید روش و دور تا دورش چهار تا خط بکشید و بعد به زبون فارسی و انگلیسی وسط این خط ها یه چیزایی بنویسید.
- مثلاً زنان روشنگری می کنند و اسم رویداد رو و حالا هر چی دوست داشتید! فقط تاریخ نزنید، اسم سایت نزنید، شماره تلفن نزنید، ایمیل نزنید، آی دی شبکه های اجتماعی نزنید و بالاخره، لوگوی برگزارکنندگان رو اون پایین آن قدر ریز بزنید که نوشته هاش اصلاً خونده نشه کیا اومدن و کدوم خیرندیده های بی کرامت و بی برکت نیومدن!
- بعد اگه ازتون پرسیدن که «پس نماد حرم و گنبد و بارگاه مون کو؟» از اینجا باز صداتون رو بندازید تو دماغ و نامفهوم یه چیزهایی بگید ولی اون آخرش بگید: بانو گوهرشاد ... تا اینو حتماً بشنوند، بعد باقی کار، ان شاءالله الرحمن خود به خود به فضل الهی درست میشه...
- استادیه گفتید لوگو، یادمون اومد هر چی به «آستان قدس رضوی» اصرار کردیم تا اجازه بده لوگوشون رو زیر پوستر بزنیم، اجازه ندادند! چه کنیم؟ با چند تا هندونه بریم سراغشون؟!
- استادیه: نه... ابداً و اصلاً... کلاً از چهارراه شهدا جلوتر نرید که اونا خیلی خیلی زرنگتر از این حرفایند و ابداً سعی نکنین هندونه زیر بغلشون بذارین که بر خلاف شهرداری و شورای شهر، نتیجه ی معکوس میده و چه بسا همون یک وعده غذای حضرتی رو هم دیگه به شما ندن، تا چه برسه به حمایت مالی و اینا... همین که اجازه میدن شما اسم گرانقدر بانو گوهرشاد رو ببرید، باید کلاه تون رو بندازید هوا...
- ولی استادیه: گذشته از بحث لوگوها که خیلی تعدادشون کمه، ما که خودمون می دونیم این جشنواره، در واقع یادواره ی اولین سالگرد عروج «شیرین ابوعاقله» هستش، پس چرا تو پوستر، هیچ عکس و نمادی از این بانوی جهادگر که مثل خورشید، روشنگری می کنه، نباید بذاریم؟! روحش معذب نمیشه؟
- استادیه: مثل این که خیلی IQ هاتون ضعیف شده! از اکیوسان یاد بگیرید، اگه عکس یا نمادی از بانو ابوعاقله بگذارید، وقتی رفتید اونجا، همون نگهبان دم در شهرداری، شما رو با یه تیپا میندازه بیرون! اونم دیگه می فهمه که سرشون کلاه رفته، اونم به چه گشادی؟!
- بعد شما آبجی حسنا رو از سوریه، آبجی کاترین رو از روسیه، آبجی سولماز رو از ترکیه و آبجی بیسا از گینهی بیسائو ... تا اینجا چند آبجی شدند؟ چهار تا؟ آها.. بعد اون ۹۶ آبجی خبرنگاری که این همه سال برای شما مجانی خبر کار کردن و برای پاداش، هی قول سر خرمن بهشون دادید رو چطوری و با کدوم دلار و یورو می خواهید از اقصی نقاط عالم! بیارید ایران و ببرید تور زیارتی، رسانه ای، گردشگری، فرهنگی و ییلاقاتی طرقبه و شاندیز، تا این شهر رو به جهانیان معرفی کنند؟! اندکی تأمل...
- خب استادیه، الحمدلله همه مشاکل بویژه مشکل سایت و پوستر و اینها که با درایت شما با یک زیردامنه ی مجانی حل شد، فقط می مونه محتوا و گرافیکش ... ولی به خدا خیلی ظاهرش زشته ... اصلاً پر از خالیه ...
- استادیه: ظاهر که اصلاً و ابداً برای این هم ولایتی ها مهم نیست، باور نمی کنید؟ خب، گزارشگران صدا و سیماشون رو ببینید، ماشاءالله از چهار نفر، سه تا نفرشون کچلن! ده سال هم هست که دارن با چهار لاخ مو گزارش میدن و یک بار نشده دو تا مودار بیان جلوی دوربین! این همه زائر خارجی تو این شهر و خارج ایران هستند و بالاخره tv و ماهواره و تلویزیون اینترنتی رو می بینند، اونجا آبروی شهرشون نمیره؟! این به اون در...
- اما برای محتوا هرچی دم دستتون بود، بریزید توش و اصلاً به مرتبط بودن و نبودنش فکر نکنین... فقط پر کنین و بس... اونم کیلویی تا سیاهی موج بزنه تو چند صفحه ی اول سایت...
- استادیه، ببخشید ها، ما حرف شما رو گوش کردیم و هر چی دم دست مون بود، ریختیم تو سایت رسانه ی خورشید، ولی اگه خدای نکرده یکی اشتباهی بره تو سایت و ببینه که ما مثلاً نوشتیم: «عاشقانه های پاپ، بازنمایی عشق در ترانههای موسیقی پاپ ایرانی» یا نوشتیم «دختران و رویاهای صورتی، در باب تفاوتهای بنیادینِ رویا و آرمان»، اونوقت اگه به ما بگن این چیزها، چه ربطی داره به نشر «فرهنگ رضوی» چی بهشون بگیم؟ خصوصاً به علمای اعلام؟
- استادیه: هیچی، اصلاً نگران این چیزها نباشید! تیزر تبلیغ «ایران رادیاتور» رو دیدید که هی میگه «پشتم گرمه!»... آها... شما هم پشتتون گرمه و عین توپ، محکمه... حتماً میگید از کجا این قدر مطمئنم؟ آها... مگه مصاحبه ی جناب ناصح الملوک شورای شهرشون رو ندیدید که صراحتاً گفته: جلسات مختلفی در این زمینه برگزار شد و ابتدا قرار بر برگزاری اجلاس زنان تاثیر گذار در اینجا بود، ولی برخی مانع برگزاری آن شدند! شما یحتمل دم همون برخی ها رو دیدید دیگه و مطمئن باشید همون برخی ها هم به وقتش دم شما رو می بینند. نگران نباشید...
- ممنونیم استادیه، راستی، برای متن فراخوان، بالاخره به متنی رو از اینجا و اونجا برداشتیم و سر هم کردیم و خلاصه به هر مشقتی که بود، جورش کردیم و تو سایت گذاشتیم، ولی چند تا چیز هست که خیلی گوشش بازه! مثلاً هیچ چیز در باره ی هیئت داوران ننوشتیم و اصلاً معلوم نیستند کیا هستند؟! یا تو صفحه ی فراخوان، تاریخ انتشارش معلومه! و این خیلی بده که تو یه رویداد کلاً ۴۸ روزه، ۱۳ روز مونده به آخرش ما فراخوان منتشر کردیم! اینطوری که پاک آبرومون میره؟!
- استادیه: این که ناراحتی نداره، خوب ... برید تاریخ صفحه ی فراخوان رو بردارید و پاکش کنید... به همین راحتی؟! بعد هر کی هم پرسید چرا همه ی صفحات سایت تون، تاریخ داره ولی این یکی سفیده، بگید به همون دلیلی که سایت بازارچه های مرزی استانداری خودتون هم سفیده!... این هم به اون در...
- در مورد هیئت داوران هم سخت نگیرید، این روزها همه کاراشون رو دارن میدن به هوش مصنوعی ChatGPT انجام بده، خوب شما هم مثلاً داوری آثار رو سپرید به اونا، اگه هم برای اسامی هیئت داوران خیلی اصرار و پافشاری کردند، این اسامی چینی رو بهشون نشون بدید و بگید جشنواره ی ما آنقدر بین المللییه که داوران ما همه چینی الاصل هستند و اصلاً هم نترسید، چون چیز بدی نگفتیم، اینها همه اسامی علی و محمد و حسن و حسین هستند، اما به زبان چینی: 阿里 ، 穆罕默德 ، 哈桑 ، 侯赛因
- ممنونیم استادیه، ولی یه سوتی دیگه هم دادیم. اونم اینه که خیر سرمون، اومدیم تو آبدارخونه یه چایی بخوریم، دیدیم مش قربون نیست، خودمون چایی ریختیم. بعد که مش قربون فهمید، ناراحت شد و گفت: مگه من به اسباب اثاثیه ی شما بی اجازه دست می زنم که شما زدید؟! بعد یهویی اومد نشست پشت کامی و زرت، این خبر رو فرستاد که: دبیر اولین جشنواره بینالمللی رسانه خورشید از تمدید مهلت ارسال آثار تا بیستم شهریور ماه خبر داد... - استادیه: خوب، مگر حالا ایرادش چیه؟
- ببخشید استادیه، ولی مثل این که خود شما هم نفهمیدید! ما از اول، هیچ تاریخی رو به عنوان مهلت ارسال آثار اصلاً معلوم نکرده بودیم یعنی فراموش کردیم اعلام کنیم، برای همین اصلاً تاریخ اولی معلوم نبوده که حالا بخواد تمدید بشه؟!
- استادیه: ای بابا... شما چقدر نکته سنج و حساس شدید؟! حساس نشید! حساس نشید! اینا به این چیزهای ریز و میز، اینقدر بها نمیدن! مثلاً برای فرودگاه کاشمرشون، طی یک دهه ی گذشته، میلیاردها تومان هزینه کردن، اما به دلیل جانمایی اشتباه سال های سال همین طور بلااستفاده مونده و فقط پرنده ها توش پرواز می کنند و کیفشو می برن! چرا؟ چون کلاً فرودگاه و سالن و باند و ماند و همه، تو مسیر سیلاب!! قرار داره!
- استادیه آخرین سئوال رو بپرسیم و راهنمایی بگیریم: اینا سخت گیر دادن که دبیرخانه ی جشنواره مون کو؟! حالا ما می تونیم مثل آب خوردن یه ساختمونی، یه دفتری چیزی از شهرداری شهرشون بگیریم و بالاش تابلو بزنیم دبیرخانه ی رسانه ی خورشید، ولی حقیقتش زورمون میاد خونه زندگی مون رو تو تهران ول کنیم، اوه... ۱۳ روز بریم شهری که میگن شُله اش حرف نداره! چه کنیم؟!
- استادیه: ای بابا، کاش همه ی نگرانی ها این طوری بود! سخت نگیرید... شما ۲۱ سال پشت سر هم، همین «بیست و یکمین جشنواره ی ملی رسانه های ایران» رو برگزار کردید. ۲۱ سال هم تو سایت به این مقبولی، هم صفحه ی «درباره ی ما» تون خالی بوده و هم «ارتباط با ما» تا الان خالیه، خداوکیلی تو این همه سال که قریب به ربع قرن میشه، کسی تا حالا بهتون گفته آدرس دبیرخانه تون کو؟ یا چرا نشانی شو ننوشتید؟ یا چرا ایمیل نداره؟ یا چرا یه شماره تلفن همراه یا یک آی دی شبکه ی اجتماعی نداره؟ قطعاً نه... پس تا ۲۱ سال دیگه هم ازتون نمی پرسن! وُلّا اینا هم دیگه شورشو درآوردن و فکر کردن چون دارن پول سفر صد تا مهمون خارجی رو از اقصی نقاط عالم به ایران و شهرشون به دلار و یورو میدن، حالا باید شماها بیایید دم بست بالا خیابون و تو دود و دم برید تو کوچه ی ملک و کنار زمین خرابه ی سال ها افتاده که پارکینگ خودرو شده، دبیرخونه بزنید؟! نه بابا.. از این خبرا نیست! شما همین تهرون و سرجاتون بمونید و آدرس و موبایل همین مش قربون خودتون رو هم بدید، یعنی همین نشانی: تهران، خیابان شهید مطهری، خیابان جم، کوچه مدائن، شماره ۱۱ با شماره تماس: ۰۹۱۲۵۷۰۱۸۹۸ و بعد گوشی رو هم بدید دستش تا هر کی زنگ زد - چون جشنواره بین المللیه و ممکنه از اون طرف آب هم زنگ بزنن - اول هر تماس بعد سلام و علیک بگه:
- «کن یو اسپیک انگلیش؟» بعد طرف قطعاً میگه: «یس یا نو...» بعد یادش بدید در هر دو حالت بگه: «ساری، آی کن اونلی اسپیک اوکراینی یَن» بعد یه جوری حالی طرف کنه که خبرنگاری و مأموریتی رفته اوکراین برای روشنگری و اونجا هم که اصلاً جنگ نیست، بلکه عملیات ویژه ی نظامیه و بعد هم صدای چند تا انفجار و تیر و تفنگ در بیاره و بعد قطع کنه و اونا هم بهش حق میدن که نمی تونه صحبت کنه و بعد به همین راحتی مشکل حل میشه و شما هم در تهران زیر باد کولر گازی خنک به روشنگری های دیگرتون ادامه بدید...
❖ بگذریم... و آخرین مبحث: چرا رسانه ها سکوت کرده اند؟
پرسش بجا و درستی است. اگر واقعاً چنین اتفاق ناگوار، تلخ و نگران کننده ای در حیات روحانی شهر و مدیریت شهری در حال رخ دادن هست، پس چرا این همه خبرنگار و اهالی رسانه های بومی، شهری و استانی، تاکنون مطلبی، تحلیلی، چیزی با نگاه انتقادی و کارشناسانه در مورد این جشنواره ی نامفهوم، پرهزینه و فاقد هرگونه ارتباطی با «فرهنگ رضوی» و «زنان اثرگذار و نخبه ی این دیار» ننوشته و منتشر نکرده اند؟
به زعم نگارنده پاسخ آن است که بسیاری از فعالان عرصه ی مطبوعات و رسانه در این دیار، متأسفانه، بیشتر از هر چیزی، طالب «کپی پیست» رخدادها و مصاحبه های خبری هستند تا درج مطالب انتقادی، تحلیلی و پژوهش محور و بلکه چالشی؛
و شاید معتقدند «سری که درد نمی کند، دستمال نمی بندند» و یا چه بسا «راحت طلبی و کنج عزلت و عافیت ظاهری» را بر «مطالبه جویی مردمی، حضور در وسط صحنه و جهاد تبیین» ترجیح می دهند؟ الله اعلم...
فقط همین اندازه می دانیم در برخی موارد، خبرگزاری ایسنای خراسان رضوی بعضاً مطالبی چالشی می نویسد و تا حدودی در این زمینه پیشروست و الا باقی الحمدلله، جملگی کلهم اجمعین، علی الظاهر از اصحاب «یار غار» مسئولان شهری و استانی هستند.
و چه بسا گمان می کنند اگر مطلبی انتقادی بنویسند یا سئوالی چالشی بپرسند، خدای ناکرده باعث تزریق روحیه ی ناامیدی در مخاطبان بویژه نسل جوان می شود و لذا اگر شما پشت گوشتان را دیدید، ما هم یک مطلب انتقادی از آنان در رد یا بررسی عملکرد یا تصمیمات مسئولان شهری و استانی خواهیم دید.
این هم از شانس ما مشهدی هاست که رکن چهارم دموکراسی مان، همه شدند آمیرزا عبدالبنویس کپی پیستِ و فاقد تحلیل یا در بهترین حالت، دست به عصا راه می روند! اتفاقی که در سایر کلان شهرهای ایران، چه بسا به این شدت و حدت، وجود نداشته باشد و کمرنگ باشد، اما اینجا مع الاسف این گونه است.
❖ سخن پایانی
امید که طراحان و دست اندرکاران برپایی رویداد هنوز ناقص و نامعلوم «رسانه ی خورشید» بویژه پایتخت نشینان مدعی فرهنگ مداری و اخلاق محوری، به زودی زود، از این مسیر غلط و رویه ی نادرستی که در مشهدالرضا، در حال جا انداختن و باب کردنش هستند، دست بردارند.
همچنین نسبت به برگرداندن این رویداد علی الظاهر بین المللی بر روی ریل خویش، جبران نقائص و کمبودهای ساختاری رخداد و پاسخ به مطالبات به حق دغدغه داران و دلسوزان، اصلاحات لازم را در این فرصت کوتاه باقیمانده تا پایان جشنواره اعمال نمایند.
و از سوی دیگر، انتظار است شهرداری و شورای اسلامی شهر مشهد، که به خاطر تمکن نسبی مالی و دسترسی سهل تر به منابع، پول و اعتبار شهروندان و مجاوران و زائران کلان شهر مشهدالرضا(ع)، بیشتر از دستگاه های اجرایی و نهادهای دولتی مورد نفوذ قرار می گیرند، دقت نظر بیشتر و نظارت های وسواس گونه ای برای بستن تمامی روزنه های امیدافزا به خرج دهند.
باشد که از رهگذر تحدید یا مسدود شدن تمامی منافذ و راه های نفوذ افراد و حتی سازمان هایی که با نیّات بعضاً غیر خدایی و بر خلاف مصالح عامه ی مردم، سعی دارند با لطایف الحیل گوناگون و به بهانه هایی واهی، انحرافی در چگونگی و نحوه ی هزینه کرد اعتبارات و بودجه های مصوب عمران و آبادانی شهر چه در بخش معیشت جسمانی و چه تمشیت روحانی شهروندان ایجاد کنند، تیرشان به سنگ بخورد و بی اثر گردد.
بهانه هایی چون مشارکت در «آموزش های حقوق شهروندی و شهرنشینی»، «نشر و ترویج فرهنگ رضوی»، «تحقق شعار جهانی شدن» و حتی «توسعه ی دیپلماسی شهری» و ... می تواند بهانه هایی برای پهن کردن تور شکار اعتبارات سرگردان باشد.
درود و بدرود...
آخرین به روزرسانی: ۱۵ شهریور ۱۴۰۲