-
۱۱ مهر ۱۴۰۳
-
بازدید: ۸۱۷
❖ بخش اول: روایت مختصر، برای آنانی که فرصت ندارند
تریبون آزاد فرهیخت: گردآوری به قلم: عبدالرضا زرگری | به نام خدا، همان طور که در تیتر و عنوان هم اشاره شده، تمام بحث این نوشتار، نکوهش ستاره ی دنبالهدار گفتارها و کردارهای بیهوده و فخر و مباهات های بی مورد و مکرر برخی از مسئولان خدوم این دیار در عرصه ی خطیر بین الملل شهر و استان امام راستگویان است.
و محور و بهانه ی طرح بحث هم، آخرین قمپزی است که به عنوان رهآورد سفر اخیر هیئت مشهدی به جمهوری تاتارستان روسیه، در سپهر رسانه دَرْ شده است.
اجازه دهید اندکی در سوابق و تاریخچه ی رجزخوانی های بین المللی قدیم و جدید برخی از همین حضرات دستاوردساز این دیار تأمل کنیم تا در ادامه ی بحث، درک بهتری از صورت بندی مسأله داشته باشیم:
ما در «دیپلماسی شهری» سرآمدیم! ما هاب دیپلماسی شهری ایران هستیم! ما گام اول قرارداد ۲۵ ساله با چین را برداشتیم! ما در حوزههای بینالمللی پیشرو هستیم! ما به دنبال ایجاد مرکز دیپلماسی شهری هستیم! ما نخستین شهر هوشمند ایران و سومین در غرب آسیابیم! ما در ایدهپردازی رتبه اول جهان را داشتیم! ما برای همکاری با سازمان شانگهای آماده ایم! و... و چون دیدند از شانگهای، آبی گرم نشد، لذا به بریکس چسبیدند و فرمایش کردند: 🔴 ما برای میزبانی از نشست بریکس آماده ایم؛ یاللعجب...
و اما اصل حکایت بریکس پلاس چیست؟
مستحضرید که اول تا چهارم تیر ماه ۱۴۰۳، نشست تشکیل «اتحادیه ی شهرها و شهرداریهای بریکس پلاس» به ابتکار فدراسیون روسیه در شهر قازان پایتخت جمهوری خودمختار «تاتارستان» این کشور برپا شد.
۲۰۰ شهردار یا نماینده از ۲۰ کشور جهان از جمله ج.ا.ایران در این نشست بین المللی با محوریت «دیپلماسی شهری» حضور داشتند.
هیئت ایرانی متشکل بود از شهرداران هشت کلان شهر مشهد، شیراز، اصفهان، تبریز، کرمان، کرمانشاه، اراک و رامسر که علاوه بر شرکت در نشست رسمی، با شهردار این شهر تاریخی نیز ملاقات و گفت و گو کردند.
یافته های فرهیخت نشان می دهد شاید یکی دو نفر از اعضای هیئت ایرانی، امکان سخنرانی کوتاه را به نمایندگی از کشورمان در آیین گشایش این نشست در قازان پیدا نموده اند.
از جمله ی این افراد، دکتر حمیدرضا غلامزاده دبیرکل مجمع شهرداران آسیایی بود. دفتر این مجمع، در تهران مستقر است.
صرف نظر از این که چرا «قلندر شریف» شهردار مشهد همچون شهرداران هفت کلان شهر دیگر ایران، در این نشست مهم غایب بود؟
و به جای وی، یکی از اعضای شورای اسلامی شهر مشهد بر روی کرسی مشهد نشست؛
از فردای آن روز که همه ی اعضای هیئت ایرانی به کشورمان بازگشتند، فقط دو سه شهردار آن هم به فراخور میزان بهره مندی شان از ظرفیت های این کنفرانس مهم بین المللی، با رسانه ها گفت و گو کردند و صرفاً گزارش شرح حال نشست هم بود و نه چیز دیگری.
اما در مشهد مصفّای ما این طور نبود. گویا همه چیز باید برعکس دیگر نقاط کشور باشد. یک تیتر عجیب و غریبی از این سفر معمولی هیئت سه نفره ی مشهدی در شهرآرای مثلاً بومی ما و عجیب تر از آن در خبرگزاری ایمنا منتشر شد که از آن موقع تاکنون، همینطور انگشت به دهان ماندیم! تفاخرهای شاز و نادری که همه حاکی از بی کسی و بی صاحبی و مظلومیت «دیپلماسی شهری» این دیار مستغنی از همه چیز و همه کس دارد.
اصل گلایه و مشکل کجاست؟
تمام شکْوه معطوف به آنجاست که:
حال این دو کُری خوانی ره آورد سفر تاتارستان را، بگذارید کنار اوه... انبوهی از توپ و تشرهای گذشته بویژه مشق تیراندازی با تفنگ خالی سال پیش معاون محترم اقتصادی استانداری خراسان رضوی پس از بازگشت از تهران و ملاقات با طرف چینی؛
بعد خود منصفانه قضاوت کنید که آیا اهالی فرهیخت این دیار حق دارند از این همه خودستایی های نجومی و بلکه مضر در شهر امام صالحان و راستگویان و از همه بدتر، نذر سکوت نخبگان و اساتید دانشگاه و اکابر حوزه و انفعال رسانه هایمان، گلایه مند و ناراحت باشند یا نه؟
جمع بندی بخش اول، خلاصه گویی
چه حکایت غریبی و جالبی است که اولاً امکان و موقعیت سفرهای خارجی برای مسئولان شهری ما، بحمدالله والمنه خیلی کم پیش می آید؛
ثانیاً وقتی هم که پیشامد می شود، نمی دانیم چرا قبل، حین و بعد سفر، برخی از ما مشهدی ها، چنان جوگیر و جو زده می شویم که حد و حسابی ندارد!
در حالی که والیان کلان شهرهای دیگر ایران، پس از بازگشت به وطن، طی مصاحبه با رسانه ها، خیلی زیرکانه و عادی و مقبول، فقط به توانمندی ها و ظرفیت های شهرشان در توسعه ی ارتباطات خارجی پرداختند.
و به قول عوامانه، دیگر قَپّه نیامدند و چاخانی نکردند. به عنوان مثال، مصاحبه ی شهردار تبریز را در این خصوص ببینید و بعد خود، منصفانه مقایسه کنید با مصاحبه هایی که شهرآرا منتشر کرده است. یا صبور...
اما گویا پروتکل نانوشته ی برخی از ما مشهدی ها، این گونه است که قبل از سوار شدن به طیاره، ساعت ۴ صبح، یک کد خبر و در واقع یک بمب خبری چون رازی سر به مُهر برای شهرآرا می فرستیم که فقط خبرنگاران می توانند آن را ببینند نه عموم مردم. حکمت ارسالش هم این است تا زمانی که آن بالای ابرها تشریف داریم، چاق و چله اش کنند و همین که پایین آمدیم، بلادرنگ منفجر بنمایند. وقتی هم که بر می گردیم، آن چنان خوراک پُر ترقه و شهرآرا پسندی از پیش برایشان می فرستیم که همچون گوسفند قربانی، پیش پای ما در سپهر رسانه بترکانند و تا نترکانند، آرام نمی گگیریم!
حال، هر چه این اَبَر پیشنهادهای پرخرج و برج و سوژه های دهان پُرکن، زلزله های خبری بزرگتری در مقیاس ریشتر در فضای رسانه ایجاد کند، دیگر چه بهتر...
به هر کتاب آسمانی قسم، از قرآن و تورات و زبور، این مردم صبور و زائر غیور، هر روز که از خواب بیدار می شوند، کلی سر و صدای گوش خراش از گوش و کنار می شوند و آنان را این همه همهمه و واهمه بس است.
لذا شما را به خدا، بیش از این، لاف و گزاف های درون تهی نزنید که وزوز این صدای دستاورد سازی های توخالی برخی امراء، مارش عزای مردم و سوهان روح آنان است و همین ته مانده اعتبار و اعتماد به رسانه ها را هم به باد می دهد!
اصلاً این مباحث به کنار، آیا شده برای یک لحظه، به آخر و عاقبت این گونه لاف و گزافه ها بیندیشید؟
اصلاً بر فرض محال که آسمان به زمین آمد و این چشم بادامی ها یا آن چشم آبی ها، بالاخره کم عقلی کردند و داغ میزبانی از یک دبیرخانه ی سازمانی فوق بین المللی را بر دل ما مشهدی های حسرت زده نگذاشتند؛ خوب، بعدش چی؟ ثُمَّ مَاذَا؟ ماذا فازا؟
چون در بخش اول، قول دادیم کوتاه و مختصر، موضوع را واکاوی و عارضه یابی کنیم، لذا به همین اندازه اکتفا کرده و علاقه مندان به شرح و بسط بیشتر را به مطالعه ی بخش دوم و سوم این نوشتار، راهنمایی می کنیم.
کوتاه سخن
اگر در این خانه کس است، یک حرف بس است! حضرات مسئولان، گرامیان خدوم:
از این رو، در این یک سال باقیمانده از عمر مسئولیت تان، شما را به پیر به پیغمبر قسم، سکوتی مصلحت آمیز پیشه کرده و بیش از این، آبروی خود، کرامت شهر و شئونات و برکات استان امام رضا(ع) را به ثمن بخس شانگهای و اوراسیا و بریکس و ایکس نبرید!
اصلاً این سوزن لاف ها را از لحاف مدیریت دفاتر سازمان های بین المللی بیرون بکشید و حتی جوالدوزش کنید، اما لطفاً جای دیگری غیر از «دیپلماسی شهری» فرو کنید که این تن رنجور، دیگر توان زخم دیگری ندارد.
این همه سوژه برای گنده دوزی لحاف مُلاّ در این شهر هست، چرا فقط به بین الملل بی صاحاب، گیر سه پیچ داده اید؟!
مثلاً به کشف رود این رودخانه ی مرگ گیر بدهید! یا به نیروگاه های حرارتی برق اما مازوت سوز بغل گوش شهر که بخشی از آلودگی هوای مشهد، دسترنج هنر اوست! یا اصلاً مشهد را تا می توانید به سمت شرق بکشید!
ولی در هر حال، این فرمایش گهربار همین امامی که به زیارتش می روید، را از خاطر نبرید: «اُصدُق تَنجُ، یعنی همیشه راستگو باش تا نجات یابی»
والسلام علی عباد الله الصادقین...
>>> مشاهده ی گزارش تصویری از اجلاس...
❖ و اما بخش دوم: شرح مبسوط آواز دُهُل
درود مجدد همراهان فرهیخته، قبل از ورود به بخش دوم بحث، بر خود لازم می دانیم همین ابتدای نوشتار، رسم خوب خود و توصیه ی مؤکد امام مهربانی ها را مبنی بر ضرورت قدرشناسی از کارگزاران خدوم به جا آوریم که حضرتش، ناسپاسی را خوش نمی دارد؛
از این رو، دو نکته ی مهم را در این باب، یادآور می شویم: اول آن که مساعی شبانه روزی تمام مسئولان ساعی شهری و استانی را در جهت تعالی و آبادانی ارض اقدس توس ارج نهاده و به آنان صمیمانه خدا قوت و خسته نباشید می گوییم.
دوم آن که تأکید می کنیم نیّت ما از گردآوری مردم نگاره ها و درج این تذکارها، انتقاد سازنده به قصد هشدار و انذار با هدف اجتناب از فراگیری، نهادینه و جا افتادن و تکرار بدعت خطرناک بیهوده گویی در ادبیات مسئولان این خطه ی ولایی است و بس.
گفتنی است برای نظم و انتظام بیشتر در گفتار، بخش دوم را به بحث های مفهومی و کلیات پرداخته و بخش سوم را مصداقی و با ذکر کمی جزئیات تقدیم حضورتان خواهیم کرد.
و اما حکایتی آموزنده
«می گویند مردی، همسرش را گم کرده بود. وقتی پلیس مشخصات آن زن را از شوهرش جویا شد، در پاسخ گفت: زیبارویی بود بلند قد و خوش اندام، با گیسوانی طلایی و رنگ پوستی فلان و بهمان! پسرش که از دروغ های پدر شاخ در آورده بود، با اعتراض گفت: پدر جان، این خزعبلات چیست که می بافی؟ مادر ما که این شکلی نیست؟ پدرش گفت: ای پسرک بی عقل، چرا نمی فهمی؟ حالا که آقای پلیس می خواهد با هزار زحمت، مادرت را پیدا کند، بهتر است خوشگل اش را بیابد یا زشت اش را؟!
حال، این لطیفه ی طنز، شده شرح حکایت ما با گمشده ی عزیزی به نام «دیپلماسی شهری» این دیار که «جهان شهر» می خوانیمش، اما دست کم ۱۶ سال - برابر با عمر فرهیخت - گم اش کرده ایم؛
کنایه از این که برخی از مسئولان خراسانی چنین تصور می کنند حالا که عصر شانگهای چینی تمام شد و دور، دور بریکس روسی است، پس بگذار از تریبونِ تر و تازه ی «بریکس پلاس»، نسخه ی خوشگل «دیپلماسی شهری» را فریاد بزنیم!
چرا نباید دیپلماسی شهری گم و گور باشد، مادامی که سالهاست هیچ کسی و هیچ نهادی - حتی اهالی بلدیه - کار اثرگذار و ماندگاری در این راستا انجام نداده، نمی دهند و یحتمل با این دست فرمان، انجام نخواهند داد؟
و دقیقاً به همین خاطر است که در تارنمای فرهیخت، این حوزه ی عملکردی بسیار مهم، به ضرب و زور و اصطلاحاً با تک ماده، جایگاه هفتم را یافته است. جایگاهش در دانشنامه الکترونیکی مسکوت بماند که گفتنش مایه ی آبروریزی است.
با این دست فرمان روزگار دوّار، هیچ بعید نیست فردا روزی اگر دور همین چرخ گردون، بر مراد بریکس نگشت و افتاد دست مثلاً اجلاس جهانی قسطنطنیه، دوباره حتماً طی مصاحبه ای غرّا، آمادگی کامل خود را برای میزبانی از دبیرخانه ی قسطنطنیه در مشهد اعلام می کنیم و بدین وسیله مشت محکمی به دهان استکباری می کوبیم که چشم دیدن تعالی مشهد را ندارد!
با خود می گوییم: سنگ مفت و گنجشک هم مفت... یا به قولی «وصف العیش، نصف العیش» ... گرفت که گرفت، نگرفت هم که هیچ... در نهایت، کسی در این دیار، ما را برای یک پیازداغ زیاد کردن ساده آن هم در حوزه ای که بی مدیر و بی متولی است، شماتت نمی کند!
جهان که نه، آکواریومی تمام شیشه ای
غافل از آن که برخلاف گذشته، در جهان معاصر، کشورها و جوامع و شهرها و آدم ها، همه و همه امروزه در شبه آکواریوم هایی تمام شیشه ای عمر گذرانده و زندگی می کنند؛
اتاق هایی که از چهار طرف، شفاف و قابل رؤیت بوده و در معرض دید و شنود و قضاوت همگانی است؛
به گونه ای که اگر کسی بخواهد آن سوی عالم، سفسطه ای کند، سه سوته، همه چیز به مرحمت همین تکنولوژی ها تا این ور عالم رو می شود و طرف مفتضح!
حالا هرچند در و دیوار این اتاق شیشه ای را پر کنیم از برچسب هایی چون: ما در «دیپلماسی شهری» سرآمدیم! ما هاب دیپلماسی شهری ایران هستیم! ما گام اول قرارداد ۲۵ ساله با چین را برداشتیم!
یا ما در حوزههای بینالمللی پیشرو هستیم! ما نخستین شهر هوشمند ایران و سومین در غرب آسیابیم! ما برای همکاری با سازمان شانگهای و میزبانی از نشست بریکس آماده ایم؛
شاید به قول سعدی علیه الرحمه، جماعتی چاپلوس یا همان «دغل دوستان که میبینی» و «مگسانند گرد شیرینی»، از این فاز برداشتن های یهویی، خوش خوشان شان شود؛
اما دیری نخواهد پایید که به مرحمت روشنگری های آگاهی بخش و فناورانه، تشت رسوایی مدعیان گزافه گو در کمترین زمان ممکن از پشت بام حقیقت پایین می افتد و خودش هم نیفتد، لاکردار هوش مصنوعی زبان نفهم به زودی پایین می اندازدش!
مگر یک دهه قبل به چشم خود ندیدیم مفتضح شدن سه سوته و ترحم برانگیز آن مقام مسئولی که در تهران با مدرک دکترای جعلی از دانشگاه آکسفورد، سالها در دانشگاه های ایران تدریس و حقوق متناسب با دکترا دریافت می کرد؟
اما به یکباره سکه برگشت و قامت الف خم شد. یک سایت خبری، هم از دانشگاه ایرانی و هم از دانشگاه خارجی، استعلام کرد.
هر دو دانشگاه، صدور مدارک لیسانس و فوق لیسانس و دکترای وی را تکذیب کردند و هنوز معلوم نیست چطور با مدرک فوق دیپلم، این همه سال تدریس می کرده است!
اما در نهایت چه شد؟ چه بر حق بود و چه بر باطل، موج رسانه ای داخلی و خارجی، تشت تقدیر بی تدبیر را آن چنان بر زمین کوبید که پس از مدتی، در کمال تأسف... «ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد»
آیا حالا با خود نمی گوییم ای کاش اصلاً خالی نمی بست و مدرک دکترایش از دانشگاه فلان و بهمان را بر سر دانشجویانش نمی کوبید و با همان مدرک فوق دیپلمش، شغل برازنده ای می ساخت و زندگی آبرومندانه ای می داشت!
یا آن بابایی که ادعای کارآفرینی و ایجاد شغل با یک میلیون تومان را داشت، از این چوب روزگار خوردن ها درس عبرت نگرفت و چندی پیش دوباره افاضه فرموده بود اماراتی ها حاضر شدند در ایران معادل یکصد میلیارد دلار! سرمایه گذاری کنند و گفتند طرح های تان را برای ما ارسال کنید!
به نظر می رسد این مریضی مسری توهمات و پندارهای کودکانه و اعداد و ارقام نفهمیدن ها، سوغاتی همنشینی برخی مسئولان ما با بعضی از پایتخت نشینان باشد که خدا کند اپیدمی نشود.
چه زیبا فرموده امام هدی، علی مرتضی(ع) که: رَحِمَ اللّه امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ و لَم یَتَعَدَّ طَورَهُ یعنی رحمت خدا بر آن کس که اندازه خویش را بشناسد و از حدّ خود فراتر نرود.
به بحث خود برگردیم و اجازه دهید یک بار دیگر این سئوالات را از همدیگر بپرسیم:
«آیا واقعاً ما سرآمدیم؟ یعنی خود خود ما هاب فلان جاییم؟ ما گام اول مراوده با چین را برداشتیم؟ ما در فلان جا پیشرو هستیم؟ ما مرکز دیپلماسی شهری مؤثری ایجاد کرده ایم؟ ما نخستین شهر هوشمند ایران و سومین در غرب آسیابیم؟ ما آماده ی میزبانی از شانگهای و بریکس هستیم؟»
حدس چهره ی شما خوبان، به راحتی قابل پیش بینی است. حتماً با یک لبخند تلخ و با یک دنیا بهت و تعجب، همین طور انگشت به دهان، مات و مبهوت به افق های دوردست خیره شده و حدیث نفس تان چون سهراب سپهری است که: ما دیگر هیچ... ما نگاه...
ما که بارها و بارها از خود پرسیده ایم آیا منظور این حضرات از ما، واقعاً همین خود «مشهد» مُصفّا و دوست داشتنی ماست؟ شاید، شهر دیگری را می گویند مثلاً «مشهد اردهال کاشان» را ...
و گرنه مشهدی که ما می شناسیم و در آنجا زندگی کرده و با پوست و گوشت و استخوان لمس اش می کنیم و ادعا داریم آماده ی میزبانی از دبیرخانه های ابرسازمان های شانگهای و بریکس و اکو و اوراسیا و پنج به علاوه ی یک و اجلاس منهای سه و ضربدر دو هست؛ خدا وکیلی و به حضرت عباس(ع) قسم، آماده ی هیچ چیزی نیست! هیچ چیز! حتی آماده ی یک باران ساده!
و صدالبته با لفظ «آماده بودن»، از نظر تئوری فرسنگ ها فاصله دارد، تا چه برسد به واقعیت عملی آن! تا جایی که اگر سازمان خدا زده ی هواشناسی مشهد، چه هشدار زرد بدهد و چه نارنجی و بلکه قرمز جگری، در نهایت، نصف این ده سناباد بزرگ شده، ظرف نیم ساعت باران تند، زیر آب می رود، کما این که اخیراً رفت!
یادتان افتاد؟ راه دور نرویم، همین سه ماه پیش بود که بارش تند باران از سویی و آماده نبودن همین حضرات همیشه آماده و مدعی، باعث شد متأسفانه هفت نفر از جمله یک مادر به همراه چهار کودکش در داخل منزلی در همین مشهد به شکل تأسف باری جان به جان آفرین تسلیم کنند! انا لله و انا الیه راجعون...
خانه ای نه در آن دور دست ها مثلاً در حاشیه ی شهر یا در کنار رودخانه یا مسیل، بلکه واقع در شمال شهر و در نزدیکی حرم مطهر، بر اثر سیلاب بی تدبیری، متأسفانه کلاً به زیر آب رفت! سیلابی که نیروهای آتش نشانی عملیات نجات را با قایق های بادی در معابر اصلی انجام می دادند!
اما در همین لحظات بحرانی و مرگبار که اکثر معابر شهری، سیلابی شد، رئیس مدیریت بحران شهر، در کمال تغافل و تکاهل، از اساس وقوع سیل را انکار می کرد و در پاسخ به خبرنگار خراسان می گفت:
ای بابا... سیلی در کار نبوده و فقط یک آب گرفتگی جزئی است! خودروها احتمالاً کاغذی بودند که آب آنها را با خود برده!
همان مدیر مثلاً آماده ای که ادعا داشت پشت مانیتور نشسته و همه چیز را به وضوح دارد می بیند، اما با سهل انگاری هایش، عملاً احساسات عمومی یک ملت را جریحه دار کرد و در نهایت توسط استاندار خراسان رضوی (و نه شهردار) عزل و برکنار شد.
بگذریم که باز به قول خداوندگار سخن، سعدی: «از هر چه میرود، سخن دوست خوشتر است» و چون این مقاله ذیل «تریبون آزاد فرهیخت» نگاشته می شود، اجازه دهید از اینجا به بعد، به مردم نگاره ها کمی پررنگ تر بپردازیم.
و اما نخستین مردم نگاره:
💬 «آقایون، فقط یه سال دیگه از زمان تصدی شما بر شورای شهر مشهد باقی مونده، لطفاً همین یه سال رو دندون به جیگر بذارید و با الدروم بلدروم ها، اعصاب خسته مردم رو خط خطی نکنید!»
💬 «به نظرم آقایون دست خودشون نیست و نمی تونند در مقابل دوربین خبرنگاران خویشتن داری کنن! پیشنهادی که دارم اینه باشه، بگید اما اول عنوان اسلامی رو از روی تابلوی شورای شهر بردارید و دوم این که از قلمرو شهر امام رضا(ع) برید بیرون، بعد هر چه دل تنگ تون میخواد، خالی ببندید!»
💬 «یادتونه هشتک #دوران بزن و در رو تموم شد، مدت زیادی معروف و ترند شده بود؟ به نظرم ترند بعدی اینه: خالی نبند که بستی و نجستی، باید پاسخگو باشی!»
ناگفته پیداست فرهنگ سازی مبنی بر عدم پذیرش پررویی های نجومی را بیشتر از هر چیز، مدیون آگاهی بخشی اعجاب برانگیز فناوری های ارتباطی هستیم که حد و مرز ادراک عمومی مردم را برای پاسخگویی و مطالبه از مسئولان، بسیار بالا برده است.
تا جایی که در مردم نگاری ای که گویا از سر استیصال و با قلم طلبه ای وارسته نوشته شده، خواندم:
💬 «از این همه سُخره گرفتن عقلانیت و خِرَد در شهر عالم آل محمد(ص) دیگر خسته شده ایم. تمام عمر ۵۵ ساله این امام رو اگر بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم، فقط و فقط خردورزی است و بس. پس شما رو به همان امام رضا(ع) قسم، همیشه و همه جا فقط راستش رو بگویید هرچند به ضررتان باشد.»
آن قدر این آش شور شده که یکی از دانشجویان فعال و مرتبط با این حوزه می گفت:
💬 «باور کردنی نیست والیان شهر امام رضا(ع) و این همه زیاده گویی!! اصلا محال است! به خیر ختم کنید که کم کم دارد از این همه اقوال تو خالی و وعده وعیدهای حاصل از بی حالی و توده گرایی های برخی از مسئولان پوپولیست گرای این سرزمین، حال مان بهم می خورد!»
گرامیان، حالا خودمانیم ها... فارغ از حرف مردم:
براستی چه اصراری به این همه گزافه گویی آن هم از نوع نجومی و آواز دُهُلی در این مثلاً آرمان شهر رضوی است؟ مگر جهان شهر برکت و کرامت، چیزی کم و کسر دارد؟ این همه حقارت بیکرانه حاصل چیست؟ و از کجا در ادبیات معاصر و گفتار مسئولان ما جا خوش کرده که هر از چند مدتی، این دَمَل چرکی سر می زند؟
💬 «متأسفانه دوستان، احساس فرومایگی در میان بعضی ها اپیدمی شده، برخی شهرهای کشور از نظر مزیت، آن قدر دست خالی اند که ایرنای استان شان، مجبور است بلند بودن برج مراقبت فرودگاه را به رخ همه بکشد که چی؟ فرودگاه شهر ما، بلندترین برج مراقبت فرودگاه های کشور را دارد! اما ما چی؟ ما هم نادار و ناچاریم؟»
یاد سوژه ی مهمی افتادیم که اخیراً طی یادداشتی به آن پرداختیم، ولی تذکار آن در اینجا خالی از فایده نیست.
کنایه از این که فرودگاه بین المللی مشهد با آن همه مزیت های منحصر به فرد، مسئولانش حق ندارند با پراندن آدرس غلط «دریافت گواهینامه ی بین المللی!! فرودگاهی»، آبروی تنها فرودگاه سودده کشور پس از مهرآباد را ببرند! خود ببینید...
💬 «مانده ام که چرا این همه اغراق گویی، بیشتر مرتبط با موضوعات بین المللی و فرامرزی است نه مثلاً در مورد گرانی و تورم و نان و گوشت و مرغ مردم؟! شاید به این خاطر باشد که تنها جای بی حساب کتاب شهر اینجاست و لذا هر چه می خواهند، می گویند. اصلاً کی به کیه؟»
💬 «خواستم در پرتال جامع شهر هوشمند مشهد نظرم را در باره سئوالی که پرسیده اید بگویم، دیدم در صفحه ارتباط با ما، فقط دو تا شماره تلفن نوشتند با یک ایمیل. واقعاً خسته نباشند از این همه بستر ارتباطی!! که فراهم کردند، لذا اینجا به شما می گویم:
... برایم سئوال شده که چرا چند ماهی است خیلی از مسئولان ما به طور دست جمعی، به یک چیز گیر سه پیچ داده اند؟ و آن هم تأسیس دبیرخانه یک سازمان بین المللی در مشهده!
... حساب هزینه فایده اش را کرده اند؟ مگر به سر همین هفت هشت کنسولگری مقیم و دفتر سازمان ملل در مشهد چه تاج گلی زده اند که می خواهند بیشترش هم بکنند؟
... تازه، مگر قحطی ایده آمده؟ چرا هر کسی، یک چیز دیگری نمی گوید و پیشنهاد متفاوتی نمی دهد؟ این طوری که خیلی ضایع است، لااقل هر کدام یک چیزی بگویند تا موضوع بیش از این لوث نشود!»
💬 «جالب آن که هیچ کس نمی پرسد که چرا سگک و سوزن شهردارچی های ما روی لفظ دبیرخانه گیر کرده و تکان هم نمی خوره؟ ای بابا.. چه گیری دادید به این دبیرخانه لعنتی؟
... تو جریان جشنواره رسانه خورشید بارها شهردار مشهد گفت به این شرط قبول کردم که تهرانی ها دبیرخانه دائمی اش رو در مشهد راه بندازن! البته اونا با پوسخند قبول کردند ولی بعد رفتند و پشت سرشون رو هم نگاه نکردن!
... بعدشم، دبیرخانه ی بین المللی می خواهید؟ بسم الله... بفرمایید... سالها داشتید و خبر نداشتید! هفت ساله دبیرخانه شهر جهانی گوهرسنگ ها که مال خودتون هست تو مشهد فعاله ولی هنوز یه سایت مستقل درست درمون نداره حتی در حد یه وبلاگ ساده، خوب، شمای شهرداری مشهد چه گلی به سر دبیرخانه های قبلی زدید که می خواهید به سر جدیدی ها بزنید؟ دست بردارید شما رو به خدا»
💬 «بیشتر خدمات شهرداری ها در تمام دنیا در راستای محیط زیست هستش، اگه اونها خیلی دوست دارن میزبان دبیرخانه های سازمان های بین المللی بشن، خب پس چرا عضو سازمان های زیست محیطی بین المللی آسیا و اروپا نمی شن؟ یا چرا به دنبال گرفتن جدیدترین گواهینامه های استاندارد ایزو 2024 اروپا برای مشهد نمیرن؟»
چرا با تسامح و تساهل از کنار این مسائل نمی گذرید؟ سخت نگیرید!
البته هنگام گفت و گو با برخی از مخاطبان فرهیخت، با این گونه نظرات هم مواجه شدیم:
💬 «نه امروزه بلکه از قدیم الایام، بسیاری از مسئولین ما، بارها و بارها از این قمپزها در کرده اند و هیچ اتفاقی هم نیفتاده؛
... حالا هم دو سه تا مشهدی، در کرده اند! خوب، به کجا بر می خورد؟ تازه، خودتان هم می گویید: قمپز ... یعنی توپ خالی! کی آنها را جدّی می گیرد؟
... پس شما هم این قدر کار را سخت نگیرید. مثل تمام اهالی رسانه، مثل بعضی صاحبان قلم و تریبون این ولایت، با سکوت و بی خیالی بگذرید و از این گوش شنیدید، از آن گوش در کنید!»
💖 و اما پاسخ: بله حق با شماست، متأسفانه این آفت کلامی، سالهاست گریبان گیر بسیاری از والیان صغیر و کبیر ماست، اما این نکته ی خیلی مهم را هرگز نباید فراموش کرد.
و آن این که پیشتر هم گفتیم: در قدیم الایّام، زندگی فردی و اجتماعی انسان ها چه در شهرها و چه در روستاها، آن قدر متأثر و دستخوش تأثیر و تأثرات مثبت یا منفی انقلاب صنعتی چهارم و مواهب و مظاهر تکنولوژی های نوظهور امروزی نبود!
اما امروزه چی؟ مگر می شود فراموش کرد در جریان دیدار دو تیم ملی فوتبال ایران و لبنان، یک سبک مغز سفیه از پشت دَرِ استادیوم بین المللی امام رضا(ع) به سمت بانوان مشتاق به حضور در ورزشگاه، متأسفانه اسپری فلفل پاشید؛
گندی زد به عالم و آدم و به سالها زحمت ما و تمام تلاشگرانی که سعی داشتند چهره ای بین المللی و متعالی از مشهد در انظار جهانی بویژه در سطح جهان اسلام ترسیم کنند.
بلافاصله پس از انتشار ویدئوی آن در شبکه های اجتماعی، اکثر بنگاه های خبر پراکنی دنیا، تا جایی که توانستند آن را بازتاب داده و عزیزْ شهری را که ما «جهان شهر مشهد» می خوانیم، همچون ولایتی عقب مانده در افغانستان و در سیطره ی طالبانیسم در دنیا جلوه دادند!
چاخان و قمپز و بلوف و لاف و گزاف هم مانند آن یکی دو فس فس اسپری فلفل، گند می زند و خش می اندازد به این چهره ی زیبا و موجبات تمسخر و وهن نیک شهر عالم آل محمد(ص) را فراهم می آورد. این طور نیست؟
خبر یافتن الماس و بلوف واس ماس
این هم یک مثال مؤثر دیگر، چندی پیش در خبرها آمده بود یک چوپان خوش شانس اما ساده لوح، از کشف قطعه الماسی در اراضی روستایی دورافتاده در یکی از کشورهای آفریقایی خبر داد؛
اندکی پس از انتشار این خبر، سیل جویندگان الماس از سراسر قاره به آن روستای فقیر هجوم آوردند و گفتند «همه ی اینجی واس ماس!» و زمینش را شخم زدند!
نه تنها الماسی پیدا نشد، بلکه ۵۰ هکتار اراضی کشاورزی اش، قدم به قدم با حفر گودال های یک متری، شد جگر زلیخا و همان زندگی عادی هم بر مردم بینوای آنجا، سیاه و حرام گشت!
یکی نبود به او بگوید بر فرض که الماست دست بر قضا واقعی از کار در آمد، خوب، نادان، چرا داد زدی و لاف و گزاف گفتی که ایهاالناس! بشتابید که زمین اینجا پُر از الماس های گرانبهاست؟! چرا فکر بعدش را نکردی؟!
حال، حکایت ما هم این چنین است. مسئولان ما در این دهکده ی کوچک جهانی که در دست هر شهروندی، نه یک تلفن همراه ساده، بلکه یک دستگاه بی سیم قرار دارد، نباید اجازه دهند کسی گافی بدهد و پاس گلی، تا چه برسد به این که خودشان گافی بدهند و لافی بزنند و به دروازه ی خود گل!
اغراق هنگفت، نشانه ی بی قدری و حاوی یک پیام خطرناک است
بزرگی می گفت به شما حق می دهم نگران باشید چراکه وقتی وکیل و کفیل و رئیس و مرئوس یک دیار، نه یک بار و دوبار، بلکه پشت سر هم و مسلسل وار، اینطور تابلو، ریسه ی خالی ببندند، یعنی این که رسماً و علناً دارند اعلام بیقدری می کنند؛
حال، اگر آن دیار، شهرکی چون شفت گیلان باشد، اصلاً مهم نیست که رئیس تربیت بدنی اش در برنامه ی زنده ی تلویزیونی، بیاید و با اصرار بگوید که در قریه ی ۵۸ هزار نفری شفت، یک میلیون و صد هزار نفر ورزشکار سازمان یافته داریم!! یا خدا...
اما اینجا که شفت و تفت نیست! اینجا معظم شهر مشهد الرضاست و دومین شهر بزرگ و ثروتمند ایران، بزرگترین کلان شهر مذهبی جهان (از نظر وسعت) و نخستین آن، دارای بیشترین گردش مالی پس از پایتخت که ۵۳ درصد کل تخت های اقامتی کشور را در خود جا داده، با تنها فرودگاه سودده شهرستانی و صدها مزیت دیگر؛
لذا اگر در کویر لوت ایران، فریاد بزنی الماس یافتم، کسی به آنجا هجوم نمی آورد، ولی در مشهد، همه چیز متفاوت است، همه چیز...
در این زیستگاه قدس شهری، هم زائر واردش می شود و هم طائر، هم سارق و هم طارق، هم فقیر و هم غنی و...؛
لذا اینجا اصلاً نباید بی دلیل داد بزنی! خصوصاً اگر در حرم مطهر رضوی هستی و شفا هم گرفتی، داد بزنی، واویلاست! تکه بزرگ بدنت، گوشت می شود و بی لباس می مانی! مگر که خادمان به فریادت برسند.
به همین خاطر، حتی نصایح خیرخواهان دلسوز هم به کارمان نمی آید و لجوجانه، ذره ای هم از موضع مان کوتاه نمی آییم؛
دقیقاً مانند سنگ بزرگ «پدیده ی شاندیز» که ده ها بار به بزرگانش گفتیم: «این قدر بر طبل شهر رؤیایی نکوبید و در شیپور تبلیغات شهری ندمید!» خود، بیش از ده درصد سهم نگیرید و یک سهم را سه بار نفروشید، جلوی قاضی حتی اگر زن باشد، که اصلاً حرف نزنید تا چه برسد به داد و تبختر و تمسخر! خالی نبافید و با مردم و مسئولان صادق باشید؛
از بس که لغویات بسیار گفتند و خالی های بسیار بستند، فرصتطلبان سودجو و مغرض دورشان را گرفتند و دوباره این ضرب المثل را جان بخشیدند که: «فواره چون بلند شود سرنگون شود!» فواره ای که بخش خصوصی و دولتی نمی شناسد. غالی شوی، قالی پیچ می شوی!
بگذریم و یک سئوال: در این شرایط حقیرانه، که با اِلْ کردن و بِلْ کردن های رسانه ای، اهالی تزویر و ریا را متوجه ی خود می کنیم، آیا دغلکاران شیاد و مکّار، وسوسه و اغوا نمی شوند دور و بر ما جمع شده، دستمال ابریشمی برداشته و در نهایت، روز روشن کلاه بردارند و جیب را خالی و آبرو را ببرند؟
به نظر نگارنده، در این شرایطی که توصیف شد، جدّ و جده ی همه ی ما، حضرت آدم و حوا هم باشد، نعوذ بالله، چه بسا تحریک و تحریص شوند تا دوباره به این درخت ممنوعه نزدیک و یک تکه گازی به این سیب یا ناخنکی به آن خوشه ی گندم بزنند و بنی آدم را بیچاره و رانده از بهشت کنند.
خاصه از همه بدتر، وقتی همین غارتگران بیت المال، می بینند که ای بابا... چقدر این آقای غالی، ساده لوح و زودباور تشریف دارد!
با این که بارها مورد سوء استفاده قرار گرفته و هم جِیب و هم جَیْب، هر دو خالی و پاره شده؛ جیب و کیسه اش از هر پولی و جَیب یا همان یقه اش از هر دستاورد مثبتی تهی؛
اما به جای پذیرش حق و کُرنش در برابر تذکرات یاران مشفق، بر عکس، لجوجانه و با قلدرم و بلدرم، می خواهد لیوان خالی را پر جلوه دهد؛
اجازه دهید، به آنانی که می گویند به تسامح و تساهل بگذرید و چه اهمیتی دارد، این مثال را یادآور شویم:
مثالی روشنگر با الهام از رکورد جهانی حسین رضازاده
فرض کنید جوان تازه به دوران رسیده ای، چند روزی بیشتر نیست که عضو باشگاه بدن سازی شده، اما چون آقازاده تشریف دارد و سرمست از شهرت، پول و مقام پدر؛
به یکباره جوگیر شده و با انتشار کلیپی از خود، ادعا می کند که می تواند رکورد طلایی جهان پهلوان حسین رضازاده - یعنی ۴۷۲٫۵ کیلوگرم - را پس از ۱۵سال بشکند!
هرچه دوستان دلسوزش به او می گویند: فلانی، حواست هست چه زرتی زدی؟ می دانی ۴۷۲ کیلوگرم یعنی ۴۷ کیسه برنج ده کیلویی که باید طی دو مرحله ی تک ضرب و دو ضرب، بالای سرت ببری؟
و هر چه رفقای دلسوز به او می گویند: فلانی، تو که هیچ، قبل از تو، خیلی ها خواستند این رکورد را بشکنند، اما ۱۵ سال تمام، دست نخورده ماند!
تا این که بالاخره یک وزنهبردار گرجستانی به نام «لاشا تالاخادزه» توانست فقط با نیم کیلو بیشتر، این رکورد را پنج سال پیش بشکند.
پس تو را به خدا از خر شیطان پیاده شو و دست از این همه خودستایی بردار و دیگر پی این داعیه نرو، و گرنه هم عِرض و آبروی خودت و هم پدرت و جدّ و آبادت را یکجا می بری!
خوب، اگر بگوید که «من آنم که رستم بود پهلوان...» یا من اصلاً همان لاشا تالامم، خوب طبیعی است تکرار این حکایت و عدم درس آموزی از اشتباهات گذشته باعث می شود تا قسمت خطرناک داستان شروع شود.
و آن چیزی نیست جز اعلام تلویحی این پیام مخاطره آمیز به همه آن هم با صدای بلند و فریادی رسا که:
آهای ایها الخنّاسین: اینجا آقازاده ای است که هم پول باد آورده دارد و هم بسیار لاف زن و ساده لوح که می توان سه سوته با لطایف الحیلی، کلاهش را برداشت. آب در دست دارید، زمین بگذارید و بشتابید «کانادا منتظر ماست بیا تا برویم» اینطور نیست؟
گفتار و کردار بیهوده، حاصل فرونشست عمل صالح در ارض اقدس توس
امیرالمؤمنین امام علی(ع)، فرمایش گهرباری دارند: دَعُوا الفُضولَ یُجانِبْکُـمُ السُّفَهاءُ ... یعنی این که گفتار و کردار بیهوده را رها کنید، تا سبک سران از شما دورى کنند.
خوب، ما این گفتارها و کردارهای بیهوده و لغو را متأسفانه رها نکردیم و لاجرم، دیدید که سبک سرانی هم دور ما را گرفتند و خوردند و بردند.
با یک جست و جوی ساده در بستر اینترنت می توان فهرست زیادی از آنها را در سطح شهر و استان یافت که نوشیدن جام زهر جشنواره ی رسانه ی خورشید، یکی از جدیدترین و بارزترین آنهاست.
هرچند پیشتر، این موضوع را به اندازه ی کافی و وافی، آسیب شناسی کردیم، اما چون ارتباط صددرصدی با موضوع بحث ما که ضرورت ترک لغویات و گفتار و کردار بیهوده دارد، و عملاً حاصل آن است، تورقی هرچند خلاصه در این خورشید بی ربط به مشهد و مشهدیان مفید فایده است.
چطور در دام کشکواره ی خورشید تاریک تهرانی ها افتادیم؟
به تعبیر خالق حکمت های نهج البلاغه، کردار و گفتار بیهوده، لغو و غلوآمیز و لجاجت و اصرار بر اشتباه، ما را به این ورطه ی کژی کشاند.
بدترین و تلخ ترین اتفاق سال گذشته را رقم زدیم و خرجی میلیونی و بَرجی دلاری، روی دست مجاوران بینوا و زائران خوش نوا گذاشتیم، اما هرچه دلسوزان مصلح، ما را اندرز دادند، لجوجانه گفتیم: نه... یکی از مهمترین دستاوردهای ما در عرصه ی دیپلماسی شهری همین برپایی رسانه ی خورشید بود! یاهو...
منظورمان، مادرخرج شدن بی دلیل و کم بهره ی شهرداری مشهد در جریان «جشنواره ی تحمیلی و دروغین رسانه ی خورشید تاریک تهرانی ها» است.
چطور؟ آن قدر این امیال و آرزوهای مان را با زبان گزافه، تَکرار و تَکرار کردیم و گفتیم برای رویکرد بین المللی مشهد، هفده برنامه داریم ولی هیچ گاه آنها را بازگو نکردیم تا بالاخره خواجه حافظ شیرازی هم فهمید؛
این که مشهدی ها، می خواهند یک ترقه ای، فشفشه ای، قمپزی، یک چیزی در عالم رسانه در کنند، اما خودشان هم نمی دانند که همان چیز، دقیقاً چیست؟
عالم و آدم فهمید که پولی هرچند به قیمت جان کندن چهار هزار کارگر مظلومی که همین لحظه در زیر زمین و در حال حفر تونل های خط سوم قطار شهری مشهد هستند، وجود دارد؛
اما نه آدم کننده اش را داریم و نه بلدیم چگونه انجام بدهیم و القصه، منتظریم فرشته ی نجاتی با اسب سفید از راه برسد و شانه زیر این بار ببرد.
آواز کوک و دلسوزانه ی امثال ما را که کسی نشنید، اما گویا آواز دهل ناکوک دیگران را، آن دو تن ارشادی مقیم تهران مشهدی الاصل، خوب شنیدند و به همین خاطر بود که با فاصله ی کوتاهی، فی الفور، به سرعت سوار طیاره شده و به حضور بلدیه ی ما شرفیاب و لبیک گفتند!
دو کلام در گوش شهرداری ساده لوح و شورای شهر زودباور ما، بلغور کردند که مگر شما نمی خواهید مشهد را به جهانیان بشناسانید؟
و دو سه تا جمله از جنس حرفهای خوشایند در گوشمان زمزمه کردند؛ از ضرورت تجلیل از زنان نخبه و رسانه ای مشهدی به بهانه ی تجلیل از بانو گوهرشاد گرفته تا ضرورت ترویج فرهنگ رضوی و ... در نهایت شد آن چیزی که نباید می شد... گول خوردیم به همین راحتی...
میلیاردی خرج اردوی سیاحتی و مثلاً فرهنگی سه روزه ی شصت هفتاد نفر طرف حساب ارشاد تهران از زنان خارجی بلاگر و اینستاگرامر و یوتیوبی و... از چند کشور خارجی کردیم؛
اما دست آخر چه شد؟ هیچ.... نامردها، آمدند و ریختند و پاشیدند و خوردند و هدایای نفیسی هم گرفتند و بردند و بعد هم حاجی حاجی مکّه... رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند و ایضاً به ریش ما هم خندیدند!
از ماست که برماست، کمی از اصفهانی ها یاد بگیریم
آه ... که اصفهانی های زرنگ چه می کنند و ما چه می کنیم؟ اول هر طرح پیشنهادی، تا زیرزمین اش را در نیاورند که به قول دیالوگ ماندگار جواد رضویان «اینجه سودیش کوجیس؟»، آن را هرگز پی نمی گیرند و در کسری از ثانیه، به امان خدا رها می کنند.
به همین خاطر، همیشه دنبال رویدادهای طلایی، رخدادهای کم هزینه، مؤثر و کوتاه مدت اما پرحاصل و ماندگار هستند، هم چون برگزاری المپیاد جهانی فیزیک که همین چندی پیش، دومین دوره اش را با موفقیت برپا شد و یک جهان، آنان را تحسین کردند.
المپیاد جهانی فیزیکی که با حضور ۱۹۸ دانش آموز نخبه از ۴۳ کشور جهان برگزار شد و خدا می داند در این ۹ روز به یادماندنی، شعر «دل می برد ز دستم، صاحب دلان خدا را...» چگونه در اصفهان به منصه ی ظهور رساندند؟
به لسانی دیگر، اصفهان، این زیبا شهر و نصف جهان، با تلاش حداکثری برای مدیریت خوب این رخداد بین المللی و علمی ارزشمند، خدا می داند با دل و روح و روان ۱۹۸ نوجوان و جوان نخبه از سراسر جهان چه کرد؟
و چه زُلف هایی را به پایه های ۳۳ پل گره زد و چه بذرهایی در بستر زاینده رود کاشت که در آینده، ثمرات این درخت های تنومند، مایه ی آبادانی و سربلندی اش خواهند شد.
مسئولان مشهدی: یاد بگیرید... این گونه می توان کم خرج و پر فایده، مشهد را به جهانیان شناساند، نه توسط یک مشت زنان ریز و درشتی که اصلاً نمی شناختیم که بودند؟ چطور انتخاب شدند؟ اصلاً چه ربطی به مشهد داشتند و برای چی باید ما مشهدی های بینوا، خرج شان را بدهیم؟ آنها را روی جایگاه بیاوریم و به آنها همراه با سوت و کف، جایزه بدهیم و بی ادبانه سلفی بگیرند؛ در حالی که بانوان تأثیرگذار و فعال رسانه ای مشهد، غریبانه در گوشه ی رینگ عزلت نشسته و این همه حقارت خود تحمیلی را فقط نظاره می کردند و بغض فرو می خوردند!
نگرانیم که این تزویر خطرناک، بدعتی مستمر گردد
دلسوزان، پژوهشگران و آینده پژوهان شهر در مراکز علمی و پژوهشی شهر، حقیقتاً جدّی جدّی نگرانند که نکند خدای نکرده، این رویه ی ناصواب و پر مخاطره، تبدیل به بدعتی مستمر و مستقر شود و نهادینه و بارها تکرار!
آن هم در سایه ی سکوت مصلحت جویانه ی بزرگان و نخبگان و صاحبنظران و از همه بدتر، انفعال و وادادگی رسانه ها و سکون صدا و سیمای بومی و اهالی مطبوعات که بی شک، شتاب هم خواهد گرفت.
و دقیقاً به همین خاطر است که مثل اسپند روی آتش، می سوزیم، اما مویه می کنیم و هشدار و انذار می دهیم؛
که نکند امثال تجربه ی تلخ این نامرد مردمان «رسانه ی خورشید»، دوباره تکرار شود و باز از همان نقطه ی ضعف همیشگی مان یعنی خوش بینی و زودباوری، ضربه بخوریم!
بالاخره، جواب لاف، لاف است و گزاف! یکی بزنیم، طرف مقابل، ده تا بارمان می کند! چون عیّار طرّاری است و بسیار حرفه ای تر از ما در ترکاندن قمپز... آن چنان با پنبه سرمان را می برد که ذره ای هم خون نمی آید!
مقصر اصلی رواج و تعمیق این همه خالی بندی کیست؟
بی شک، نفوذ و تعمیق جولان این همه بی بند و باری کلامی را باید در دیار زائر و زیارت، مرهون اولاً جسارت شرارت بار برخی گویندگان غافل، ثانیاً اسارت حقارت بار برخی ناقلان جاهل و تجارت خسارت بار برخی از مثلاً نخبگان عاقل دانست:
🟢 همان اندک ریش سفیدان و معتمدان، صاحبان اندیشه و قلم، تریبون سوارها و منبرداران، اینفلوئنسرها و بلاگرها، اینستاگرامرها و... خلاصه تمام مدعیانی که پیران و کهنسالان شان، پُز بیشتر از همه پیراهن پاره کردن دارند و همچنین جوان هایشان، پُز داشتن تیک آبی ایکس و توییتر؛
بخش «اهم دغدغه ها» را در تارنمای فرهیخت ببینید.
🟢 صاحب تریبون های غرائی که این همه محتوا را ذیل رویکرد بین المللی شهر و در منوهای «فقر آمار» و «فقر رویداد»، «فقر اعتنا» و «واژه های بی ریشه»، «آدرس های غلط»، «دیپلماسی دروغ» و... در دیار امام صالحان به چشم خود می بینند و می شنوند، اما حتی یک بار، علوی وار داد نزدند و با سکوت تلخ شان، عافیت طلبی جستند، یعنی به ما چه؟
🟢 و ایضاً همان اساتید دانشگاه صاحب تریبون، فضلای حوزوی صاحب منبر که به جای ادای دِیْن روشنگری عامّه ی مردم و رسالت تذکر به خواص و امراء الناس، در برابر این همه توهم و خالی بندی والیان، نه تنها دم فرو می بندند، که بعضاً مجیز هم می گویند؛
تلخ ترین لالمونی تاریخ معاصر را در جریان مصوبه ی بی خردانه ی شورای شهر گذشته در دریافت عوارض دلاری برای ورود هر زائر غیرایرانی به مشهد و نیز دریافت عوارض یورویی برای هزینه ی درمان هر گردشگر سلامت را هرگز فراموش نمی کنیم! دو هفته صدبار مُردیم و زنده شدیم تا بالاخره استاندار وقت ابطالش کرد، اما دریغ از اعتراضی حتی لطیف از سوی همین بزرگان حتی از ابرسازمان دینی و فرهنگی آستان قدس رضوی!
🟢 و همچنین اعاظمی که امروزه در این خطه به نام اکابر و اساتید و بزرگ صنعت فلان و پدر گردشگری بهمان، پدر هتلداری اینجا و پدر رسانه ای آنجا، پدر صنعت و پدر معدن و پدر نمایشگاه و... شهره و پرآوازه اند، اما با مصلحت اندیشی در کلام و انفعال در رفتار، پدر مردم را درآورده اند!
ای کاش، این دیار به جای این همه پدر ساکت و منفعل، فقط یکی دو تا پدر جوانمرد، فعال و جهادی مانند «پروفسور پرویز کَردُوانی» کویرشناس شهیر داشت که در تلویزیون ایران و مقابل میلیون ها بیننده با اندوه فراوان گفت:
«دیگر در هیچ کنفرانسی با موضوع مدیریت بحران بی آبی، خشکسالی، فرونشست زمین و کویرزدایی شرکت نمی کنم! خسته شدم از بس داد زدم بابا ... پنجاه سال دیگر، در ایران نه آب داریم و نه غذا»
یا یکی همچون پروفسور «علی اکبر جلالی» بزرگ علم فناوری اطلاعات ایران می داشتیم که هفت سال پیش مقابل دوربین، اشک ریخت و با گریه گفت:
«نمی فهمند! استفاده نمیکنند، خیلی زحمت کشیدیم اینجا، خیلی ... الان داره تو دنیا IoT (اینترنت اشیاء) میاد، هنوز به یک روستا میخوای اینترنت بدهی هزار تا ایراد میگیرند، همهاش فکر میکنند فساده، بچههای مردم معتادند، کار ندارند، میترسند، از اینترنت میترسند...»
🔴 و از سویی دیگر، این آش متعفن را، باید دست پخت همان مدیران مسامحه گر رسانه های منفعل شهری و اصحاب مطبوعات بی خیال بومی و خبرگزاری های تساهل گرای کشوری و مدیران غیر شجاع شبکه های اجتماعی دانست که گویا قسم خورده اند در برابر این همه وادادگی و انفعال مثال زدنی، روزه ی سکوت بگیرند.
یکی از خبرنگاران کهنه کار و آزاده، در باره ی چرایی این وارفتگی رسانه ای خبرنگاران و اهالی رکن چهارم دموکراسی این خطه، دلیل محکمه پسندی ذکر کرد:
زیاد سخت نگیرید! از اکثر قریب به اتفاق خبرنگارانی که به خاطر مشکلات اقتصادی و کفاف ندادن حقوق خبرنگاری، مجبورند با قراردادهای مشاوره ای و به ثمن بخس، تن به خفّت آدم این سازمان و مشاور آن نهاد شدن بدهند، چه انتظار دیگری می توان داشت؟»
گویا می خواست بگوید هر شاخه ای که در این درخت کج روییده و آفت زده می خواهی ببرّی، می بینی یکی از همین دوستان رسانه ای روی آن نشسته!
لذا دیگر شاخه ی سالم و صالحی باقی نمانده که بلبل نغمه خوانی پیدا شود و روی شاخسارش، این شعر حافظ را زمزمه کند: «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود... زهر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است»
بگذریم که قطعاً اگر در برابر هر تیتر و خبر ارسالی روابط عمومی آن دستگاه اجرایی، این دوستان رسانه ای مشهدی ما، ملاحظه کاری نکرده و بعضاً مثل ساعت پاندول، سر نمی چرخاندند؛
اگر هر خبری را که شنیدند، طوطی وار چون حکایت طوطی هندوستان و بازرگان مثنوی مولانا، آن را عیناً و بدون راستی آزمایی و عیار سنجی، منتشر نمی کردند؛
الان وضعیت رسانه ای این دیار این قدر بغرنج و میزان اعتماد مردمی به آنان، این سطح نازل و پایین و بلکه وخیم نبود که فقط یک مثال، برای این سقوط کافیست:
شهرآرایی که وبگاهش ۵۶ منو دارد، اما متأسفانه حتی یک منو با عنوان مهم «دیپلماسی شهری» یا «بین الملل» ندارد؟! حتی از درج یک «تک بین الملل» هم ذیل هر خبر مرتبط با این حوزه نیز دریغ می کند!
شهرآرایی که روزی، نور دیدگان مردم مشهد بود، اما امروزه سخنگوی شورای شهرش می گوید: اگر امروز تعطیل شود، بهتر از فرداست!
شهرآرایی که پیروزی در مسابقه ی ایرنا شدن و ایضاً برای دیده شدن، حاضر است تن به انتشار هر سخیف موهنی بدهد، حتی اگر کد مورس لو رفته های بازی همستر باشد! ... افسوس...
❖ و اما بخش سوم: شرح مصادیق سندروم توهم «خود بزرگ پنداری»
به نظر می رسد، همین اندازه گفت و گو در قسمت دوم که بحثی مفهومی و کلی گویی بود، کفایت می کند.
تا اینجا برآیند هر چه گفتیم، تیتر آن در یک جمله می شود: استیصال شهری در مشهد و سرآمدی در تاتارستان!
حال شایسته است با این سئوال وارد گفت و گوی بخش سوم و پایانی یعنی مصادیق و جزئیات شویم که:
این سندروم توهم «خود بزرگ پنداری» در این دیار، بالاخره کی مداوا می شود؟ تا زمان ظهور، صبر کنیم، خوب است؟
به علاوه، معنی دقیق سرآمدی را در فرهنگ لغت فارسی جست و جو کردیم و به اینها رسیدیم: برتر و بالاتر از دیگران، برگزیده، برجسته، مبرز، متشخص و ممتاز؛
حال، خداوکیلی، مشهد برای ممتاز بودن در دیپلماسی شهری، مگر چه کار خارق العاده و متشخصی کرده که شهرآرا ما دقیقاً همان را تیتر می کند:
🔴 عضو شورای شهر مشهد در قازان روسیه: شهرداری مشهد در زمینه مرکز دیپلماسی شهری و تفکیک زباله در بین شهرداریهای کشورهای عضو بریکس، سرآمد بود!
اولاً: نشستی که در حاشیه اش، این ادعا صورت گرفته، نشست فرمانداران مشهد و طرقبه و شاندیز و بخشداران نغندر و زشک و چالی دره که نبوده؛
بلکه «بریکس پلاسی» است که بستری برای همکاری ۱۸ هزار و ۲۶۰ شهر و بهبود کیفیت زندگی ۲.۶ میلیارد نفر آدم است. این قدر بزرگ و سترگ...
از ماه ها و بلکه سالها پیش، کل فدراسیون روسیه به دستور مستقیم شخص اول یعنی ولادیمیر پوتین، برای هرچه هدفمندتر برپا شدن سلسله نشست های بریکس، بسیج شده بودند و فقط یک نشست قازان نبوده است!
بلکه اجلاس های بین المللی، باشکوه و بسیار متعددی در خود مسکو با حضور رئیس جمهور این کشور برپا شده و پشت آنها، پنجمین اقتصاد بزرگ اروپا و یازدهمین اقتصاد بزرگ جهان بود که تمام قد ایستاده بود.
ثانیاً: مگر شهرداری مشهد، الحق و الانصاف، برای سرآمدی در این دو عرصه ی دیپلماسی شهری و تفکیک زباله، چه شق القمری کرده است؟
مگر نه این که برای سرآمدی در هر رشته و هر فن و هنری، مدعی حتماً باید یک کار استثنایی انجام داده باشد و به قول عوام، اصطلاحاً یک تخم دو زرده ای گذاشته باشد؟
به راستی کدام سرآمدی در دیپلماسی شهری؟ با تکیه بر کدام کارنامه و گزارش عملکرد؟
آن هم در نشستی که نمایندگان توکیوی ژاپن و خالق جایکا (آژانس همکاری بینالمللی ژاپن) هم در آن حضور داشتند و نمی توان جلوی آنها از زباله و پسماند گفت که سال ها پیش، این واحدها را پاس کرده اند.
همان چشم بادامی هایی که امروزه از راه رفتن مردم در کف پیاده روها، برق تولید می کنند و تازه، می خواهد همین تکنولوژی را هم در کف بزرگراه ها و جاده هایش اجرا کنند تا روشنایی معابر به وسیله ی آن تأمین شود.
یا شهرداران شهرهایی چون سنگاپور، هلسینکی، زوریخ، اسلو و آمستردام به عنوان هوشمندترین شهرهای جهان در سال ۲۰۲۳ مستحق این داعیه ها هستند که پارامترهای سرآمدی را یکجا دارند، نه ما که با نیم ساعت باران تند، نصف شهرمان زیر آب می رود!
نه ما که عضو شورای شهرمان فریاد می زند: خجالت می کشم بگویم شهر امام رضا(ع) دو سال است که تفریغ بودجه ندارد!
بفرمایید: این لینک، تمام تخم دو زرده های اخیر دیپلماسی شهری ماست در تارنمای فرهیخت و این هم، همان سر کلاف است در مثلاً پرتال بین المللی شهرداری مشهد!
نکند برگزاری همان اردوی سه روزه ی زنهای خارجی بلاگر و شبه خبرنگار در مشهد، یا آیین رونمایی از سه زبانه شدن وبگاه خبری شهرداری مشهد را، مصداق کار خارق العاده بر می شمریم؟
کجای عالم این گونه کارهای سطحی را که یک ستاره هم نمی گیرد، در راستای تعالی دیپلماسی شهری خود می پندارند و پُز آن را می دهند؟
یا نکند دلمان را به چند دیدار و ملاقات شهردارمان با یکی دو سفیر کشورهای خارجی مقیم تهران و یا چند سرکنسول مقیم مشهد خوش کرده ایم؟
در حالی که این دیدارهای روزمره، در زمره ی ملاقات های معمولی و متعارف به شمار می آیند و اغلب اوقات، آخر و عاقبتی ندارد جز تکه پاره کردن یک سری تعارفات سیاسی و خوش و بش های دیپلماتیک و خروجی آن، نهایتاً چند عکس یادگاری است با لبخندهای سرد و ژست هایی ژورنالیست پسند... همین و بس!
اگر دنبال تخم دو زرده می گردیم، اینهایند
حال که بحث به اینجا رسید، اجازه دهید چند مثال از حداقل هایی که نه در کلان شهرهای توسعه یافته ی اروپایی و آسیایی رخ داده، بلکه برگرفته از همین تهران و زاهدان خودمان هست، یادآور شویم:
❋ با این چند سئوال آغاز می کنیم که آیا همین مشهد سرآمد در «دیپلماسی شهری» منطقه:
🔴 در حوزه ی ایجاد و تأسیس:
☀️ نباید همین مشهد برتر و سرآمد، بعد از این همه سال، یک «فرهنگسرای ملل» داشته باشد؟ خوب، آیا داریم؟ خیر! چه می شد در کنار ده فرهنگسرای تخصصی کم بهره که در مشهد وجود دارند، ما هم از چنین ظرفیتی همچون پایتخت، برخوردار بودیم؟ پس چطور می گویید ما سرآمدیم؟
☀️ چه می شد اگر اندیشکده ی خانه ی دیپلماسی یا ایده های نوآورانه ی دیگری چون «مدرسه ی تابستانه ی دیپلماتهای جوان»، یا «کارگاه دیپلماسی عمومی» و... را راه اندازی می کرد؟ آیا ما مُبدعش بودیم؟ خیر، بلکه تهران خاستگاه چنین ایده های بدیعی بوده، آیا باز معتقدید ما پیشرو هستیم؟
☀️ حتی یک «کتابخانه ی مستقل زبان های خارجی» هم ندارد! ... با این همه دانشجویان و طلاب خارجی شاغل به تحصیل و اساتید خارجی مقیم در این شهر، پس چطور سرآمدیم؟ و...
🔴 و نیز در حوزه ی رخداد و رویداد:
☀️ آیا نباید فقط یک بار، جشن بین المللی سالگرد تأسیس مشهد را با حضور میهمانان خارجی برگزار می کردیم؟ جشن نمی دانم، مثلاً یک هزار سالگی اش را؟ کاری که همین امسال، روس ها با برپایی جشن ۸۷۷ سالگی مسکو کردند و میلیون ها گردشگر را به همین بهانه ی ساده به روسیه کشاندند و پول ها را پارو ! آیا کردیم؟ خیر... پس چطور سرآمدیم؟
☀️ آیا نباید فقط یک بار، هفته ی فرهنگی یکی از کشورهای همسو را در این شهر برگزار می کردیم؟ مثلاً هفته ی فرهنگی عراق یا پاکستان در مشهد؟ آیا کردیم؟ خیر... پس چطور سرآمدیم؟
☀️ یا نخستین استارتاپ ویکند شهرهای آسیایی را برگزار کردیم؟ خیر! بلکه این شهرداری زاهدان بود که چنین کرد! حال آیا باز هم می گویید ما سرآمدیم؟ آنها که تخم دو زرده می گذارند، پُز نمی دهند، ولی ما برای کارهای نکرده، چنین داعیه های کانایی داریم.
ببخشید، ما سرآمدان حتی عرضه نداریم دو سطر خبر را به روز کنیم!
به راستی، چرا فکر می کنیم که مقامات کشورهای میزبان ما در سفرهای خارجی، اهل فکر و اندیشه و تعقل در جزئیات نیستند؟
چرا سرمان را مثل کبک، در برف فرو می کنیم و چون ما جایی را نمی بینیم، تصور می کنیم دیگران هم ما را نمی بینند؟
چرا گمان می بریم آنها با خودشان نمی گویند مسئولان مشهدی، با چه رویی و جرأتی، از سویی ادعای توانمندی در میزبانی دبیرخانه های بزرگترین و پرهزینه ترین سازمان های بین المللی منطقه ای یا جهانی را دارند؛
اما از سویی دیگر:
و نکته ی عجیب تر داستان اینجاست همیشه فراموش می کنیم که در سال سوم هزاره ی سوم شمسی به سر می بریم و اول و آخر هر داستانی، همان حکایت اتاق تمام شیشه ای است و همه چیز عیان!
سعدی علیه الرحمه اگر امروزه در قید حیات می بود، قطعاً نمی سرود که: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد» بلکه می گفت: «عیب و هنر کسی نهفته باشد ... کز شر زمان به غار رفته باشد»
بنابراین مؤکداً توصیه می کنیم قبل از هر سفر خارجی و هر اظهار نظری، لااقل چهار تا خبر جدید در وبگاه ها و تارنماهای شهرداری و شورای شهر بگذارید و معایب و نواقص ظاهری و فنی اش را رفع کنید تا این گونه رودست نخوریم.
باور کنید کارشناسان خُبره ی طرف های خارجی، آن قدر زرنگتر از ما تشریف دارند که همیشه و حتی قبل از آغاز هر سفری، جدیدترین اطلاعات میهمانان را در اختیار نفر اول قرار می دهند.
و قطعاً سر زدن به وبگاه سازمان های میهمانان مدعو، جزو وظایف اولویت داری است که چون ساده ترین راه دستیابی به این اطلاعات هم هست، همیشه مورد بررسی طرف میزبان قرار می گیرد.
تا ببینند شخصیتی که دعوتش کرده اند، اصطلاحاً چند مرده حَلّاج است و آیا می توان به اظهارات و ادعاها و قول ها و ژست هایش اعتماد و اعتنا کرد یا خیر؟
و در این واکاوی ها پس از عیار سنجی رخدادها، بی شک چشم شان ناگزیر به تاریخ درج رویدادها می افتد و آن هنگام است که پاک آبروی مان می رود.
به طور خاص در مورد سفر قازان روسیه و نشست بریکس پلاس، مطمئنیم طرف روس، قبل از هر چیزی، اولاً سری به وبگاه شهرداری مشهد زده و ثانیاً حتماً مثل ما تأسف خورده بر این قصه ی پرغصه ی «یک بام و دو هوای» کلان شهری که:
از سویی ادعای سرآمدی در «دیپلماسی شهری» منطقه را دارد، اما از سوی دیگر، آخرین خبر همین منوی همیشه پر از خالی اش، متعلق به ۱۷ اسفند ۱۴۰۲یعنی شش ماه پیش است! و این به زبان آنها یعنی Хватит, хватит .. به معنی دیگر بس است! و از نظر ما یعنی الفاتحة مع الصلواة... سرآمدیم، بله... اما مع الاسف از آخر...
و البته که به سختی، همین منوی نامرئی «دیپلماسی شهری» را پیدا کرده اند، چون:
اولاً اسمش شده حکایت جانوری به نام آفتاب پرست، هر روز به یک رنگ و یک نامی در می آید! روزی «جهان شهر» است و فردایش، «جهان نما»، و به زودی هم یحتمل «جهان پیما» می شود!
ثانیاً به جای این که مثل همه ی وبگاه های کلان شهرهای دنیا، این منوی مهم، جلوی چشم و بلکه در صدر باشد، این یکی همیشه ی خدا گُم و گور یا آن پایین هاست!
جیب خالی و پُز عالی
لو رفتن امثال این گنده لاف ها که سهل است، ای وای از آن روزی که طرف های خارجی ما با یک جست و جوی کمی پیشرفته تر، بالاخره «آنچه نادیدنی است» را ببینند و «آنچه ناگفتنی است» را بشنوند که آن هنگام، دیگر واویلاست.
از جمله این که مرکب چموش و خرج تراش همین بلدیه ی پر مدعا، عنقریب است که زیر بار کمرشکن تأمین ۱۳۰ میلیارد تومان! برای مدیریت هر شبانهروز مشهد و ماهانه هزار میلیارد تومان! بابت فقط دستمزد ۳۲ هزار پرسنل و میلیاردها تومان بدهی های معوقه به پیمانکاران خم شود!
و از همه عجیب تر، بالای سی هزار میلیارد تومان، طلب معوقه از دولت سیزدهم دارد و به روایتی دیگر شصت هزار میلیارد تومان و ابر پروژه های در دست احداثی چون خط سه مترو و دهها پروژه ی نیمه تمام و بر زمین مانده ی دیگر که همه مؤید آن است که شهر، دیگر توان تحمل هزینه ی میلیاردی دیگری را به بهانه ی بریکس ندارد.
به همین خاطر سخت متعجبیم مادامی که آخر هر ماه، امور همین بلدیه ی نابلد، با نذر ختم «امن یجیب» و دعا و انابه به درگاه حضرت حق، رتق و فتق می شود، چطور چنین ایده های مشعشع و پر خرجی به ذهن شان خطور می کند که خدا نکند یکی از آنها بگیرد!
به قول روستائیان، وقتی گوساله هایی که همین چندی پیش زائیدند، هنوز بزرگ نشده اند، چطور کدخدا دنبال زاییدن گاوهای دیگری است؟!
کتاب نادیده ی «تاریخ اقتصادی شهر مشهد»
از دیگر خبرهایی که در حاشیه ی این نشست و سفر منتشر شد، اهدای نسخه ای از کتاب دو جلدی تاریخ اقتصادی شهر مشهد توسط هادی محمدی مقدم، معاون اقتصادی شهرداری مشهد به کتابخانه جدیدالتاسیس بریکس پلاس است.
البته ما هر چه گشتیم، هیچ اثری از این کتاب نه در کتاب فروشی های مشهد و تهران و نه در جست و جوی نامش در بستر اینترنت نیافتیم.
حتی در مرکز اسناد و کتابخانه ملی ج.ا.ایران هم ردی از این کتاب دو جلدی نبود! مگر می شود کتابی در ایران به چاپ برسد و کد فیپا نداشته باشد؟
یا چنین کتابی در بانک اطلاعاتی کتاب های کشور، فهرست و ایندکس نشده باشد؟ ولی واقعاً نبود! این هم مستندش
ای کاش، این کتاب (با فرض وجود) به چاپ انبوه می رسید و می توانستیم نسخه ای آن را خریداری کرده و با سوابق و تاریخچه ی اقتصادی شهر مشهد آشنا می شدیم. خلأیی که به وضوح در سپهر اقتصادی این دیار حس می شود.
در سفر قازان، میهمان طفیلی بودیم نه اصلی!
کاشکی نماینده ی دفتر شمال شرق وزارت امور خارجه که همراه هیئت مشهدی در سفر به قازان بود، همان پای پلکان هواپیما به این دوستان یادآور می شد که سفر را جدی نگیرند و تلویحاً اشاره می کرد کسی قولی و قراری نگذارد که بعداً زیرش بمانیم.
چه اشکالی داشت صراحتاً می گفت بعد از تهران پایتخت، شهرداری های تبریز و اصفهان، عزیزکرده ی قازانی ها هستند و نه خراسانی های بی دیپلماسی شهری!
کما این که هفت ماه قبل از برپایی نشست بریکس پلاس، «السور متشین» شهردار قازان طی دیدار با میرزاخانی سرکنسول کشورمان در تاتارستان روسیه، اظهار می کند که تصمیم دارند در اواسط آذر ماه سال ۱۴۰۲، اجلاس بین المللی معماری شهری تحت عنوان «کازانیش» را برگزار کنند.
رویدادی بین المللی که پذیرای شهرداران و دست اندرکاران مدیریت شهری از بیش از ۴۰ کشور جهان از جمله کشورمان ایران برای هم افزایی آرا و اندیشه ها در راستای تعالی دیپلماسی شهری است.
اما کارت دعوت این اجلاس بین المللی، صرفاً برای شهرداران شهرهای تهران، تبریز و اصفهان ارسال می شود و هیچ صحبتی از مشهد، دومین کلان شهر ایران نیست! مستند خبر
بنابراین می بینیم که در دیدار مورخ ۱۴۰۲/۹/۱۰، نه سرکنسول کشورمان در قازان، اقبالی و اصراری برای حضور خراسانی ها نشان می دهد و نه شهردار قازان، اسم شهرهای تبریز و اصفهان از دهانش می افتد.
ناگفته نماند در سایر گفت و گوهای حاشیه ای بریکس هم می بینیم همه جا صحبت از تهران، اصفهان و تبریز و نهایتاً شیراز است، و اصلاً مشهد در این میان، محلی از اعراب ندارد.
تا جایی که معاون اول شهردار دولت مسکو طی دیدار با مقامات ایرانی و در حاشیه ی مجمع گردشگری بریکس می گوید: ما با اصفهان نیز ارتباط داریم و وقتی این شهر را دیدم واقعاً شوکه شدم و تحت تأثیر قرار گرفتم. مستند
برای ادراک بهتر صورت مسأله، می توان چنین تشابهی را (حتی نه چندان دقیق) به کار برد که قازان، از بسیاری از جهات، قم روسیه به شمار می آید، چراکه بیشتر مسلمانان روسیه، تاتار هستند!
و اگر قرار است به دنبال برقراری ارتباطات متجانس این شهر معنوی روسیه با یکی از شهرهای ایران باشیم، خوب، چه زیستگاه قدسی شایسته تر و مناسب تر از مشهدالرضا(ع)، این پایتخت معنوی ایران اسلامی است؟
سخن پایانی
امیر سخن های حکمت آمیز در نهج البلاغه می فرماید: رُبَّ لَغوٍ یَجلِبُ شَرّا ... بسا گفتار و کردار بیهوده اى که شرّى را در پى آورد.
و این شرّ در حال کنونی ما عبارت است از: سندروم توهم «خود بزرگ پنداری» ... و به عبارت دیگر، استیصال شهری در مشهد و سرآمدی توهمی در تاتارستان! که خداوکیلی به درستی نمی دانیم در این دیار کی آرام و قرار می گیرد؟
فقط این را می دانیم که هرگز نباید فراموش کرد حفظ آبرو و شأن آرمان شهر رضوی یکی از مهمترین رسالت های هر مقام مسئول، شهروند، مجاور و حتی زائر دلداده ی ارض اقدس توس است و وظیفه ی نخبگان و اندیشه مندان و فرهیختگان بویژه رسانه هایش سنگین تر و بیشتر؛
و این که نباید بی تفاوت ماند تا با تکرار یک سری اظهارات کلیشه ای و نخ نما، حتی بعضاً پوپولیستی و غیر واقع بینانه که عوام مردم از آن با اصطلاح کوچه بازاری «خالی بندی» یاد می کنند، این وجهه خدای ناکرده آسیب ببیند.
عتایقی از کلمات که اصلاً و ابداً «امیدآفرین» نیستند، بلکه خلاف صددرصدی امیدآفرینی در جامعه به حساب می آیند و ضریب اعتماد و اطمینان مردم به مسئولان و خدمتگزاران را به شدت کاهش می دهند، تا جایی که چه بسا همان گزارش کارهای صحیح و منطبق بر واقعیات هم، فردا روزی مورد تشکیک قرار گیرند.
و همان طور که بارها یادآور شدیم، اصلا چه نیازی به این زهر ماری های کلامی هست، مادامی که انبوهی از زیبایی های کلام صاحب اصلی ارض اقدس توس، ناگفته و بر زمین مهجور مانده است. والی کریمی که در زمین و آسمان به صفت ممتاز و متمایز رئوف آل علی(ع) و عالم آل محمد(ص) شهره است.
کوتاه سخن: «نام نیکی گر بماند زآدمی.... به کزو ماند گزافی ماندگار»
درود و بدرود
پیوست ها و ضمائم
هرچند در سطر سطر این نوشتار، هر جا که نیاز به درج منبع و مأخذ بوده، پیوندهای لازم را ذکر کردیم، اما این دو خبر ویژه (که بهتر است بگوییم دو دست خط ویژه)، بیشتر از همه جلب توجه می کرد که شایسته دیدیم در انتهای این مقاله و در بخش ضمائم، باز نشر شوند.
ناگفته پیداست این دو متن، همان پیش نویس خبرهای ارسالی از سوی شورای شهر است که پیشتر توسط فاکس ارسال می شد و امروزه با اعطای دسترسی به وسیله ی یک یوزر و پسورد میهمان، متن خام در اختیار شهرآرا قرار می گیرد تا یکی از خبرنگاران آنها را ویرایش و سپس منتشر کند.
ما هم اگر از طریق موتور جست و جوی گوگل و به روش های پیمایش درون سایتی، کلید واژه ی بریکس را کاوش نمی کردیم، به این دو پیش نویس دسترسی حاصل نمی شد، چرا که به صورت طبیعی، این گونه پیش نویس ها، لینکی برای مشاهده در صفحات اصلی وبگاه شهرآرا ندارند.
فقط نکته ی عجیب و غریب خبر نخست آن است که نمی دانیم چطوری، نه خبرنگار و سردبیر شهرآرا و نه خبرگزاری تخصصی ایمنا، متوجه آن نشدند و عیناً همان تیتر پیشنهادی اما سراسر غلط را هر دو عیناً بازنشر کرده اند.
به راستی واژه ی «دیپلماسی شهرداری مشهد!!» نمونه است، یعنی چه؟ یعنی ما در مشهد به جای بیست و دو دیپلماسی در حال رصد، بیست و سه دیپلماسی داریم و آخری آن، دیپلماسی شهرداری مشهد است؟ مگر داریم؟ یاللعجب...
خبر اول:
دیپلماسی شهرداری مشهد، نمونه در شهرداریهای عضو بریکس
مورخ ۳ تیر ۱۴۰۳
رئیس شورای اسلامی شهر مشهد گفت: شهرداری مشهد در زمینه مرکز دیپلماسی شهری و تفکیک زباله در بین شهرداریهای کشورهای عضو بریکس سرآمد بود. حسن موحدیان در حاشیه نخستین مجمع شهرها و شهرداریهای کشورهای عضو پیمان بریکس اظهار کرد: از شهردار شهر قازان پایتخت جمهوری تاتارستان دعوت میکنم به مشهد به عنوان هاب دیپلماسی شهری ایران سفر کند. وی ادامه داد: مشکلات ما اجرایی است و با یکدیگر مسائل سیاسی نداریم. اینها مواردی بود که با رئیس جمهور قازان در میان گذاشتیم و مورد تأیید ایشان بود. موحدیان ادامه داد: در جلسه دیگری که با حضور شهرداران کشورهای عضو بریکس برگزار شد، در خصوص نحوه جمعآوری زباله، نرم افزار و نحوه تولید برق از زباله را توضیح دادیم که موجب تعجب آنها شد و آنها به شدت تمایل داشتند که این تجربیات ما را از نزدیک ببینند. خود ببینید...
خبر دوم:
مورخ ۰۴ تیر ۱۴۰۳
مدیریت شهری مشهد به دنبال ایفای نقش پررنگ در پیمان بریکس است و آمادگی میزبانی از این رویداد را هم در آینده داریم. بریکس برای ما بسیار مهم و حائز اهمیت است. یکی از دلایلی که ما با همراهی نماینده وزارت امور خارجه در قالب یک تیم کامل حضور پیدا کردهایم، نشان از همین اهمیت دارد. «بریکس» بستری است که میتواند آینده بسیار خوبی را برای شهرهای بزرگ به ویژه شهری مانند مشهد، با جمعیت حدود ۴ میلیون نفر، فراهم آورد. این تجربه ممکن است در آینده مورد استفاده قرار گیرد؛ ما میتوانیم اتحادیهای ایجاد کنیم که بتواند به کمک ما بیاید. در واقع ما علاقهمندیم اجلاس بعدی بریکس پلاس در شهر مشهد و در ایران برگزار شود. تقریبا ۸۰ درصد جمعیت ایران در شهرها زندگی میکنند و ما باید نیازهای آنها را تأمین کنیم؛ بنابراین، بریکس میتواند در این راه کمک کند. مردم در شهرها شایسته زندگی راحت و آرام هستند و باید رفع نیازهای آنان در شهر برآورده شود. خود ببینید...
تاریخ به روزرسانی: ۱۴ مهر ۱۴۰۳