-
۹ فروردين ۱۴۰۴
-
بازدید: ۵۱۹
اشاره:
یادداشت فرهیخت: به نام خدا، چه عادت ناپسند و بلای بزرگی است شهری که خود را مدعی اول و بلامنازع پایتخت معنوی کشور می خواند، اما همه ساله، با نزدیک شدن به سه ماه معرفت افزا و قرآنی، انسان ساز و حماسه آفرین و شور و شعور بخش «رمضان المبارک، محرم و صفر»، به جای آفرینش رویدادهای معنوی جدید و شتاب بخشی به کمیت، غناوت و کیفیت رخدادهای مذهبی و آئینی خود خاصه با رویکرد ملی و بین المللی، یهویی راه غار اصحاب کهف را در پیش می گیرد و یادآور دیالوگ معروف مفتش سریال تاریخی هزار دستان می شود: «ملت خواب، اجتماع خواب زده و جماعتی چرتی»؛
خسته شدیم از بس به مهتران دینی و علمی، مسئولان فرهنگی و هنری، مدیران اجتماعی و بزرگان آموزشی و تربیتی و... این شهر و استان پهناور، استراتژیک و مرزی، مکرر اندر مکرر یادآوری کردیم که:
... یاران جان؟ مگر همیشه ی دوران خاصه در مقابل دوربین خبرنگاران یکسره نمی گویید «مشهد، پایتخت معنوی کشور است؟» و این که «قطب اول جهان تشیع» است و «کانون فرهنگ شیعی؟» و یا تا میهمان و مقامی خارجی پا به این دیار می گذارد، به رخش نمی کشید که بزرگترین کلان شهر مذهبی جهانیم (البته از نظر وسعت) و همه ساله «سی میلیون!! زائر داخلی و خارجی داریم؟»... مگر همیشه به درستی و راستی اذعان و اعتراف نمی کنید که ولایت عشق ما، «مهد قرآن» است و پرورشگاه قاریان بین المللی و مداحان و ذاکران شهیر؟ خوب... بسم الله... کور از خدا چه می خواهد جز دو چشم بینا؟... پس چرا همین که به این سه ماه مذهبی نزدیک می شویم، همه ی حضرات والیان امر، فیل مبارک شان یاد هندوستان می کند و به مرخصی عبادی می روند و رویدادهای ملی و بین المللی شهر هم به کُما؟
تا جایی که اگر برپایی همین سه شب مراسم روح بخش و بسیار باشکوه و با عظمت لیالی قدر نوزدهم، بیست و یکم و بیست سوم و آیین های عزاداری حضرت امیرالمؤمنین و شهادت امام علی (ع) در صحن ها و رواق حرم مطهر رضوی هم نبود و تصاویرش در شبکه های تلویزیونی داخلی و خارجی بازتاب نمی یافت، همان اول نوشتار باید می گفتیم: رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات...
ماهی که سی روز است، آیا باید تا شب نوزدهم اش بی برنامه بماند؟ نمایشگاه بین المللی شهرش باید یک ماه تمام، خانه ی اموات و ارواح باشد؟ و ورزشگاه مدرن و بین المللی امام رضا(ع) اش در مرکز شهر همچون عرصه ی بزرگ میدان شهدا سوت و کور؟!
یا ره باغ های زیبای حضرت زهرا(س) و آیت الله طبسی اش در دو طرف حرم مطهر رضوی بلا استفاده بماند و پارک ها و بوستان ها و سالن ها و اماکن سرباز و سر پوشیده اش پر از خالی و همچنین ده ها و بلکه صدها ظرفیت بالقوه ی دیگر شهر و استانش نیز به امان خدا رها...؟! خدا را چطور خوش می آید؟
مگر نه این که شهر کم رویداد، شهر نیست، مزارستان اموات است! و مگر نه این که به همان میزان که موجودات زنده به اکسیژن و غذا نیازمندند، حیات، نشاط و پویایی شهرها نیز به رخدادها و اونت ها وابسته هست. حال در مشهد مصفای ما که اساسأ جزو کم رخدادترین کلان شهرهاست، چطور می توان این نقیصه را در دیاری که ایضأ مدعی قطب اول گردشگری کشور است، توجیه کرد؟ ️
هرچند چندان ما را به رخدادهای ملی و بومی دخل و ربطی نیست که اساساً دیده بانی و مستندنگاری ما معطوف به رویدادهای شهر و استان با رویکرد بین المللی است، اما به فرهیختگان شهر حق بدهید که ببینند مقابل چشم شان، فرصت ذی قیمت بهره مندی رویدادی از سی شب و روز عظیم القدر ماه رمضانی دیگر به راحتی آب خوردن از دست می رود!
ناسپاس و ناشکر نیستیم که تنها رویداد بومی و تا حدود اندکی بین المللی شهر با محوریت قرآن کریم یعنی برپایی هجدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت در طبقه ی زیرین صحن باب الجواد(ع) حرم مطهر رضوی را از قلم بیندازیم؛
اما با نگاهی واقع بینانه و منصفانه باید گفت از آنجایی که متولی اول این نمایشگاه، اداره کل فرهنگ و ارشادی است که نود درصد بودجه اش را باید بالاجبار صرف هزینه های دستمزد کارکنان و تأمین امور جاری و نگهداری و تعمیرات اماکن تحت پوشش اش در شهر و استان بکند؛
لذا طبیعی است که سال به سال، هی در کمیت و کیفیت آب رود و فاقد هرگونه خلاقیت و نوآوری های فناورانه و انعطاف و ایده آفرینی های مختص یک نمایشگاه بین المللی پویا و بلکه هوشمند متناسب با استاندارهای سال ۲۰۲۵ میلادی و ۱۴۰۴ شمسی باشد؛
بنابراین نمی توان مجموعه غرفه هایی پیچ در پیچ را در زیر زمینی محصور و مجاور پارکینگ خودروها و با مصالحی مخصوص دهه هشتاد و نود متشکل از اتاقک هایی فریم اسپیسی که با بنر و فیبر و پارچه و تراکت و...، کاغذ دیواری شده و نهایتاً محتوی تعدادی میز و کتاب و قلم نی و دوات و... است و البته با محتواهایی بسیار ارزشمند که متأسفانه همچنان اسیر قالب ها و پوسته های نخ نما و کلیشه ای حاکم بر سنوات قبل هستند.
نمایشگاه و بلکه فروشگاهی بومی در حد و قواره ی کار گروهی یک تیم دانش آموزی مخلص اعزامی از شهرستان خواف یا دسترنج تلاش اردوی جهادی فعالان فرهنگی جوان از شهرستان نهبندان و نه کاری مشترک با ابرسازمان دینی، فرهنگی و اقتصادی غرب آسیا یعنی آستان قدس رضوی و رخدادی در سطح ملی و حتی بین المللی آن هم در اشل جهان شهر مشهد!
نمایشگاهی که به هر تقدیر ، مصداق «کاچی، بهتر از هیچی است» و باید مساعی حداکثری دست اندرکارانش در اداره کل فرهنگ و ارشاد استان و مساعی حداقلی آستان قدس رضوی را در شکل گیری اش ارج نهاد و به سهم خود سپاس گفت.
بگذریم ... و ایضاً معدود برنامه هایی ویژه ی زائران غیرایرانی بویژه زوار عرب زبان و اردو زبان که طبیعی است در مقیاس و فضایی محدود و در دو رواق حرم مطهر و به همت اداره ی زائران غیرایرانی آستان قدس رضوی برگزار شد و باز دیگر هیچ...
نه نمایشگاه بین المللی قابل ذکر دیگری و نه همایش و کنگره و رخداد بین المللی معتنابهی! نه مراسم بزرگ و مهیجی از جنس شادی های حلال و خانوادگی در ورزشگاه مدرن و بین المللی امام رضا(ع) همجون جشن محفلی ها و حسینیه ی معلاها و جشن کارگران و حتی نه برپایی کارگاهی هنری، یک وبینار اینترنتی و یا پویشی مردمی با رویکرد بین المللی!
و حتی آن قدر تنبل و بی حس و حال تشریف داریم که نکردیم دست کم، یک قاری بین المللی از قراء شهیر مصری را در بهار قرآن به پایتخت معنوی کشور و ام القرای جهان تشیع دعوت کنیم تا مصداقی باشد بر جهان شهر معنوی مشهد؛
تا در رواق بزرگ امام خمینی(ره) حرم مطهر رضوی و یا در مهدیه ی شهر یا در عرصه ی میدان شهدا، برای زائران ایرانی و غیرایرانی و شهروندان شهر خدا، آیاتی از کلام الله مجید را به زیبایی هرچه تمامتر برای نسل جوان این دیار تلاوت کند و این تلاوت های ماندگار به یادگار بماند.
یادباد حضور قاری ممتاز مصری و شهیر جهان اسلام، اکبر القرای نسل جدید، مرحوم شحات محمد انور که در دهه ی هفتاد شمسی به مشهد سفر کرد و در مهدیه به تلاوت قرآن پرداخت؛
عجب شب به یادماندنی و زیبایی بود که هیچ گاه از خاطر نگارنده ی این سطور نمی رود. در خیابان امام رضا(ع) ی مشهد عجب غلغله ای به پا بود و چه ترافیک پیام داری از عزیمت خودروهای سواری و موتور سوارها و سیل جوانان مشتاقان و مردم قرآن دوست در پیاده روها شکل گرفته بود.
هجوم جمعیتی که با شور و شوق فراوان به سمت مهدیه حرکت می کردند تا از استماع آوای زیبا و روح بخش کلام الهی و طنین جان افزای قرآن کریم، به وجد آیند.
فرهیخت را با تکرار واگویه ها چه کار؟
البته ما پیشتر در این خصوص، گلایه ی فرهیختی مبسوط و البته مرتبط با ماه های محرم و صفر و با یادکرد از ماه مبارک رمضان با این عنوان نگاشتیم: پرورشگاه «محرم و صفر» یا نمایشگاه اوج فرصت سوزی رخدادهای ناب و بدیع ملی و بین المللی در بهار ترویج شعائر حسینی ... اینجا را ببینید...
از این رو قصد نداریم که در این نوشتار نیز، تمام آن مباحث را مجدد تکرار کنیم و بدین جهت، شوق مندان گرامی را به مطالعه ی این مقاله دعوت می کنیم.
فقط به همین اندازه بسنده می کنیم که خودمانیم ها، واقعاً شهر و استان شگفت آوری داریم و مسئولانی عجیب تر و شگفتی سازتر:
از آن جهت که روزگاری نه چندان دور ، به محض نزدیک شدن به حلول ماه های حماسی و شورآفرین حسینی یعنی محرم و صفر، از سر ناچاری و فقدان سوژه و ایده، ماه رمضان المبارک گذشته را مثال می زدیم که ببینید در بهار قرآن، چه کارهای قشنگ و نابی می توان کرد؟
پس لطفاً یاد بگیرید و آنها را همچون تابلو و الگویی فراروی دیدگان خود قرار دهید و طی دو ماه محرم و صفر نیز این چنین کنید، اما با محوریت حماسه ی حسینی؛
اما همین که به ماه مبارک رمضان بعدی می رسیم، می بینیم که ای دل غافل... «هر سال دریغ از پارسال» و ای کاش حرفی نمی زدیم! عجب سق سیاهی داشتیم و خودمان بی خبر!
چراکه همان اندک برنامه های جذاب و آموزنده با رویکرد بین المللی سنوات گذشته نیز به محاق رفته و همچو شمعی آب گشته و بسیار افسوس و غصه می خوریم ای کاش این گونه الگوسازی نمی کردیم تا چشم زخم نخورد!
به عنوان مثال، در آن یادداشت فرهیخت، از برپایی رویداد هنری، بین المللی و موسیقایی «ماه امت» در ماه مبارک رمضان مثال زدیم که ای کاش مشابه ی این رویداد فاخر در دو ماه محرم و صفر نیز مرتبط با تجلیل و تکریم شعائر حسینی برپا شود؛ اما امسال شاهد بودیم که همین برنامه ی مثال زدنی هم پس از دو سال اجرا، متأسفانه به کُما رفت و دیگر از برپایی آن در مشهد حتی در حاشیه ی شهر هم خبری نبود که نبود!
اینها بماند... یعنی از دعوت قاریان مصری بین المللی و شهیر قرآن گذشته، از دعوت گروه های قوالی و موسیقیایی آئینی همین کشورهای مسلمان همسایه هم گذشته، یا از دعوت یک گروه تواشیح و ابتهال خوانی کشوری عربی هم گذشته، حتی نتوانستیم متأسفانه همان «نزار قطری» خودمان، این مداح شیعه و اهل قطر که به زبانهای عربی، فارسی، انگلیسی، ترکی و اردو نیز تسلط دارد را در این ماه پر فیض و بابرکت رمضان، به مشهد الرضا(ع) دعوت کنیم!
دوستی قبل ماه مبارک پیشنهاد می داد کاش امسال مسئولان شهر همت کنند و از میان خوانندگان آئینی جهان اسلام، چهره ای بکر، بین المللی و بسیار محبوب مسلمانان و بلکه شیعیان جهان همچون «ماهر زین»، این آئینی خوان لبنانی را به مشهد دعوت کنند؛
هنرمند جوانی که نماهنگ های وی در پلتفرم اول اشتراک گذاری ویدیوهای دنیا یعنی یوتیوب، بیش از ۱۰ میلیون بازدید داشته و نشید «هو القرآن، این قرآن است» یا «رَقّت عَینای شَوقاً ... السلام علیک ... یا رسول الله(ص)، یا حبیبی یا نبی الله» بارها و بارها از صدا و سیمای ج.ا.ایران نیز پخش شده است.
به تعبیری دیگر اگر دست و دلمان به دعوت از «سامی یوسف» این هنرمند هموطن نمی رود، اما ای کاش مسئولان ما همت می کردند و کمی جسارت و جرأت به خرج می دادند تا این هنرمند توانمند که آثاری در حمایت از مردم مظلوم فلسطین نیز در کارنامه ی هنری خود دارد، طی این ماه مبارک به مشهد می آمد و در ورزشگاه دوازده هزار نفری، بین المللی و مدرن امام رضا(ع)، چند شب زیبا، خاطره انگیز و به یادماندنی را می آفرید.
و نور علی نور بود اگر این اتفاق هنری نشاط بخش، همزمان با نیمه ی ماه مبارک و سالروز میلاد سراسر نور کریم اهل بیت، حضرت امام حسن مجتبی(ع)، رخ می داد و همچون اجرای گروه های قرآنی محفل یا حسینیه ی معلا یا دست کم جشن کارگران در همین ورزشگاه، شهروندان مظلوم مشهدی و زائران ایرانی و غیرایرانی رضوی را به وجد و سرور می آورد.
بگذریم که نشد و نمی شود و در آینده هم بعید است بشود... خاطره بازی با نشدنی های مشهد هم بس است... و چه گویم که ناگفتنش بهتر است...
چراکه هر آنچه شرط بلاغ بوده، پیشتر گفتیم و اکنون باز یادآور شدیم، دیگر چه کار مهم و اثرگزاری از دست ما در این راستا بر می آید که تذکار دهیم که «اگر در این خانه کس است، یک حرف بس است!»
حرفی که دوباره و بلکه صدباره می گوییم: اولاً باید ظرفیت ها و توانمندی های ذاتی و نسبی شهر و استان خود را به درستی سنجیده و ثانیاً مطابق با این پتانسیل ها، برای تعالی رویکرد ملی و بین المللی جهان شهر مشهد و استان پهناور و مهم و استراتژیک و مرزی خراسان رضوی، مدبرانه و با خردورزی، برنامه ریزی، سیاست گزاری و اجرای برنامه داشته باشیم.
نه همچون گنجشکک اشین مشین که هر لحظه بر روی یک بام و یک شاخه می نشیند. به عنوان مثال، روزی معاون اقتصادی استاندار سابق در نقش نماینده ی دولت مستقر، آن قدر فرو رفته و آن چنان جوگیر و ذوب می شود که گویی این ما مشهدی های بینوا بودیم که رفتیم با چین قرارداد بیست و پنج ساله بستیم نه وزیر اقتصاد دولت فخیمه ی ما...!
یا این که ما بودیم تعهد کردیم با صرف هزینه های فراوان ریالی و دلاری از جیب شهروندان این شهر، بدون کمترین دستاورد ملموس و ماندگاری برای شهر و شهروندان، اجلاس وزرای حمل و نقل کشورهای عضو اکو را در گذشته و یا اجلاس شهرداران عضو بریکس و شانگهای را طی سال جدید و پیش رو در مشهد برگزار کنیم نه وزارت امور خارجه و وزارت راه و شهرسازی ما!
مخالف هر مادرخرجی بی دستاوردیم!
شاید برخی بگویند شما «اهالی فرهیخت» که شانزده سال، داعیه ی تلاش برای تعالی رویکرد بین المللی شهر و استان را دارید، شما دیگر چرا؟ شما که باید اتفاقاً بیشتر از هر تشکل مردمی دیگری از تمرکززدایی از تهران و میزبانی مشهد در رویدادهای بین المللی کشوری استقبال کنید، پس چرا معترض اید؟
بله...! استقبال می کنیم، اما به قول ولی نعمت مان ... بشرطها و شروطها... به شرط تحقیق و تحلیل کارشناسانه، نیازسنجی اولیه و بررسی پیش نیازها و با نقشه ی راه مدون و آینده پژوهانه و از همه مهمتر با درنظرداشت هزینه فایده برای شهر و شهروندان، نه این که همین طور الله بختکی و هردم بیلی و هر چه پیش آید خوش آید، این رویدادهای تحمیلی و پرخرج و برج پیشنهادی پایتخت نشینان را قضا قورتکی، یکی پس از دیگری میزبانی کرده و دلمان را خوش کنیم که با مادرخرجی این رویدادها، مشهد را به جهانیان شناساندیم!
«شناساندن مشهد به جهانیان» این روزها، تبدیل به یک اسم رمز بسیار مضحک و کلاه بسیار گشادی شده که توسط برخی از پایتخت نشینان سودجو و زرنگ پیشه و سیّاس اختراع شده و به راحتی کلاه «کلاه قرمزی»، بارها تاکنون سر شورای شهر ساده لوح و شهرداری زودباورمان گذاشته اند و نخبگان دانشگاهی و حوزوی و رسانه های بومی ما نیز، فقط نظاره می کنند و بس!
پیشنهاد جایگزین ما چیست؟
خیلی صریح و شفاف بگوییم، مُصراً بر این باوریم مادرخرجی شهرداری با دست پخت دستوری از سوی شورای شهر برای میزبانی از اجلاس وزرای حمل و نقل کشورهای عضو اکو در مشهد یا میزبانی از وزرای خارجه ی شانگهای و بریکس و امثال اینها را چه به مشهد؟!
مگر مشهد، پشت قواله ی وزارت امور خارجه یا وزارت مسکن و شهرسازی است که باید به این وزارت خانه خراج و مالیات و باج بدهد و آنها به راحتی آب خوردن، دست در جیب عوارض مردم بینوایی می کنند که شهرداری اش، توان پرداخت به موقع حقوق و دستمزد رانندگان اتوبوس ها و تعمیر آسانسورهای پله برقی هایش را ندارد و اول هر ماه، با نذر امن یجیب و توسل به چهارده معصوم، حقوق معوقه ی پیمانکارانش را می دهد و...؟
صرف نظر از بی ارتباطی این امور صددرصد سیاسی و اقتصادی و حاکمیتی به مشهد زائرخیز، چون پذیرش این میزبانی های یهویی، بدون هرگونه بررسی کارشناسانه ی قبلی مبنی بر چیستی و چرایی نقش آفرینی مشهد در زنجیره ی اجرایی و هرم ساختاری این رویدادهای بی ربط با زائر و زیارت و اقتصاد دین صورت می گیرد؛
لذا پس از پایان این رخدادهای سیاسی و صرف میلیاردها تومان و هزاران دلار از محل عوارض شهروندان مظلوم مشهدی، می بینیم که تقریباً هیچ دستاورد ملموس و مؤثری در راستای تعالی رویکرد ملی و حتی بین المللی شهر و استان نداشته و نه شهر و نه مردمانش، هیچ سود و بهره ای از آن نبرده اند!
بارها یادآور شدیم که با مادرخرج شدن دو سه رویداد وزارتخارجه ای، مشهد هاب دیپلماسی شهری ایران نمی شود، کما اینکه در جریان رویداد مشهد ۲۰۱۷ یعنی در سال ۹۶، به جای دو سه تا رویداد، میزبان ۱۸۰ تا بودیم، خوب... نتیجه چه شد؟ هاب شدیم؟ یا خام؟!
شهروندان مشهدی و اهالی خراسان رضوی چه بهره ای از این همه هزینه کرد ریالی و دلاری در جریان برپایی این ۱۸۰ رویداد بین المللی پرطمطراق و پر سر و صدا بردند؟!
حتی اگر یک مجمسه و تندیسی از حکیم ابوالقاسم فردوسی یا حتی المان و نمادی از زائر و زیارت و حرم مطهر رضوی به یادگار درست می شد و در یک نقطه ی مناسب از شهر مثلاً در یک پارکی به همین بهانه، نصب و مستقر می شد، الان دلمان باز خوش بود که لااقل یک تندیس از آن همه هزینه کرد برای شهر باقی ماند!
آن قدر این رویدادها بی برکت و بی خیر بودند و میهمانانش همین طور الله بختکی شناسایی و بدون هیچ گونه بررسی قبلی دعوت شدند که زن و مرد فقط آمدند و خوردند و ریختند و پاشیدند و رفتند و حتی یک وب سایت هم از این مثلاً دبیرخانه باقی نماند تا دست کم، گزارش های تصویری و مستندات ویدئویی آن را حفظ و ماندگار کند! حتی دریغ از یک صفحه در همین آپارات خودمان... به کجا چنین شتابان؟...
ما زرنگ تریم یا اصفهانی ها؟
خداوکیلی ما زرنگتریم یا مثلاً اصفهانی ها؟! اصفهانی که حتی در دوران هشت سال دفاع مقدس، همیشه ی خدا، هر منطقه ی جنگی که بهترین جغرافیای طبیعی و یا استحکامات را برای دفاع کم هزینه و کم تلفات از نیروهایش را داشت، بر می گزید و هر جا دشت صاف و یا حور پر آب و نیزار بود را به نیروها و لشکرهای سایر استان ها از جمله خراسان بزرگ ساده لوح می داد!
یا اصفهانی که همیشه ی دوران طی این چهل و هفت سال پس از پیروزی انقلاب، بیشترین تعداد وزرا را در کابینه های دولت ها داشتند و دست شان برای تمرکززدایی از رویدادهای بین المللی و انتقال آنها به اصفهان حسابی باز باز بود؟!
بنابراین، اگر صرف میزبانی رویدادهای پرخرج بین المللی، نماد رشد و تعالی شهری و دیپلماسی شهری است، پس چرا طی این همه سال، حتی یک بار اصفهانی ها مدعی میزبانی نشدند و نمی شوند؟!
چرا آنها همیشه انگشت روی برنامه های بومی، خودساخته و نه تحمیلی و صددرصد مرتبط با ظرفیت های محلی و فعال ساز توانمندی های خود می روند و به اندازه ی گلیم شان پای شان را دراز می کنند؟
لطفاً پاسخ دهید اگر این میزبانی های پرخرج و برج، مصداق فعال سازی دیپلماسی شهری است، پس چرا این نصف جهانی ها یکبار داوطلب میزبانی نمی شوند؟
آقایان... انجام کارهای ماندگار و عام المنفعه ای چون احداث کتابخانه کتب خارجی، فرهنگسرای بین الملل، جهان موزه شهری یا فعال سازی جشن جهانی گوهرشاد، جشن سالگرد تأسیس مشهد و امثال اینها هنر است و ایضاً تخم دوزرده، چون نفعی مستقیم به شهروندان می رسانند و باعث رضایتمندی آنها می شود!
شناساندن مشهد به جهانیان دیگر چه صیغه و مستمسک و کلاه گشادی است که این روزها سر مردم می گذارند؟
مثلاً همین
جشنواره تحمیلی رسانه خورشید تهرانی ها که سال ۱۴۰۲ حداقل ۲۰ میلیارد تومان + چند هزار دلار خرجش شد، چه گلی به سر مردم زد؟ آن ۷۰ زن اینفئولنسر خارجی نامرد به کشورهای خود برگشتند و به ریش ما خندیدند و حتی یک توییت هم بعدش نزدند!
در این باره، ما پیشتر در یادداشت فرهیختی مجزا به طور مبسوط به این موضوع پرداختیم، اما از آنجایی که این بحث، صدرصد مرتبط با موضوع ماست، لذا تکرار این دو سه سطر از آن یادداشت در اینجا، خالی از لطف نیست:
آه ... که اصفهانی های زرنگ چه می کنند و ما چه می کنیم؟ اول هر طرح پیشنهادی، تا زیرزمین اش را در نیاورند که به قول دیالوگ ماندگار جواد رضویان «اینجه سودیش کوجیس؟»، آن را هرگز پی نمی گیرند و در کسری از ثانیه، به امان خدا رها می کنند.
به همین خاطر، همیشه دنبال رویدادهای طلایی، رخدادهای کم هزینه، مؤثر و کوتاه مدت اما پرحاصل و ماندگار هستند، هم چون برگزاری المپیاد جهانی فیزیک که همین چندی پیش، دومین دوره اش را با موفقیت برپا شد و یک جهان، آنان را تحسین کردند.
المپیاد جهانی فیزیکی که با حضور ۱۹۸ دانش آموز نخبه از ۴۳ کشور جهان برگزار شد و خدا می داند در این ۹ روز به یادماندنی، شعر «دل می برد ز دستم، صاحب دلان خدا را...» چگونه در اصفهان به منصه ی ظهور رساندند؟
به لسانی دیگر، اصفهان، این زیبا شهر و نصف جهان، با تلاش حداکثری برای مدیریت خوب این رخداد بین المللی و علمی ارزشمند، خدا می داند با دل و روح و روان ۱۹۸ نوجوان و جوان نخبه از سراسر جهان چه کرد؟
و چه زُلف هایی را به پایه های ۳۳ پل گره زد و چه بذرهایی در بستر زاینده رود کاشت که در آینده، ثمرات این درخت های تنومند، مایه ی آبادانی و سربلندی اش خواهند شد.
شاید در آینده، این نوشتار را طی به روزرسانی ای دیگر، چاق و چله تر کردیم، ولی به قول شاعر، اگر در خانه کس است، یک حرف بس است... حضرات ... بس کنید... و از اقدامات پوپولیستی، زودگذر و توده پسند و تبلیغاتی و خوش آیند رسانه ها دست بردارید و کمی هم به آینده بیندیشید و تل خاک اره های قدیمی را دوباره خاک اره نکنید...
درود و بدرود.. و دیگر هیچ....
