دیپلماسی اتفاقی عجیب و نادر در پرواز خارجی فرودگاه بین المللی مشهد!

  • ۲۷۶
شنبه، 14 آذرماه گذشته با پرواز شماره 560 ساعت هفت و نیم صبح عازم کابل بودم. یکی دو ساعت قبل از پرواز به بخش پروازهای خارجی فرودگاه مشهد، خودم را رساندم و کارت پرواز گرفتم و پس از طی مراحل خروجی و همه تشریفات مربوطه، در آخرین سالن و آخرین مرحله منتظر اعلام سوار شدن بودم. ساعت از هفت و نیم گذشت و خبری از اعلام نبود. رفتم و علت را پرسیدم، گفتند اندکی تأخیر دارد. از شدت بیکاری به صندلی‌های ماساژ فرودگاه پناه بردم و چند هزار تومانی دادم تا کمی وقت بگذرانم. دردسرتان ندهم. ناگهان از دور تابلوی کابل را روی یکی از خروجی‌ها دیدم. حیران از اینکه چرا هیچ اعلامی صورت نگرفته به خروجی مربوطه مراجعه کردم و اما در کمال حیرت من گفتند؛ پرواز در آستانه پریدن است و شما جا مانده‌ای! با ناراحتی پرسیدم؛ چرا از بلندگوها باز شدن گیت و سوار شدن مسافران پرواز کابل را اعلام نکردید؟ اما مأمور مربوطه در کمال تعجب من پاسخ داد: من ده بار در سالن داد کشیدم! مانده بودم بخندم یا گریه کنم! پرسیدم مگر اینجا گاراژ مینی‌بوس‌های بین شهری است که شما داد کشیدی؟ که البته کیفیت همان داد کشیدن هم خدا می‌داند چگونه بوده، چرا که من تمام مدت گوش به زنگ بودم و عرض کردم از شدت بیکاری و برای گذران وقت به صندلی ماساژ روبه روی خروجی‌ها پناه برده بود. بگذریم....

دیپلماسی اتفاقی عجیب و نادر در پرواز خارجی فرودگاه بین المللی مشهد!

  • ۳۴۶
شنبه، 14 آذرماه گذشته با پرواز شماره 560 ساعت هفت و نیم صبح عازم کابل بودم. یکی دو ساعت قبل از پرواز به بخش پروازهای خارجی فرودگاه مشهد، خودم را رساندم و کارت پرواز گرفتم و پس از طی مراحل خروجی و همه تشریفات مربوطه، در آخرین سالن و آخرین مرحله منتظر اعلام سوار شدن بودم. ساعت از هفت و نیم گذشت و خبری از اعلام نبود. رفتم و علت را پرسیدم، گفتند اندکی تأخیر دارد. از شدت بیکاری به صندلی‌های ماساژ فرودگاه پناه بردم و چند هزار تومانی دادم تا کمی وقت بگذرانم. دردسرتان ندهم. ناگهان از دور تابلوی کابل را روی یکی از خروجی‌ها دیدم. حیران از اینکه چرا هیچ اعلامی صورت نگرفته به خروجی مربوطه مراجعه کردم و اما در کمال حیرت من گفتند؛ پرواز در آستانه پریدن است و شما جا مانده‌ای! با ناراحتی پرسیدم؛ چرا از بلندگوها باز شدن گیت و سوار شدن مسافران پرواز کابل را اعلام نکردید؟ اما مأمور مربوطه در کمال تعجب من پاسخ داد: من ده بار در سالن داد کشیدم! مانده بودم بخندم یا گریه کنم! پرسیدم مگر اینجا گاراژ مینی‌بوس‌های بین شهری است که شما داد کشیدی؟ که البته کیفیت همان داد کشیدن هم خدا می‌داند چگونه بوده، چرا که من تمام مدت گوش به زنگ بودم و عرض کردم از شدت بیکاری و برای گذران وقت به صندلی ماساژ روبه روی خروجی‌ها پناه برده بود. بگذریم....


تارنمای فرهیخت

آمارها و بازدیدها