-
۹ شهریور ۱۴۰۲
-
بازدید: ۹۳۱
حکایت:
گلایه های فرهیخت: عبدالرضا زرگری | گویند تازه واردی از بلاد غریب، دم دروازه، سراغ منزل کدخدا را از پسرکی گرفت. پسرک به جای نمایش یک راه با یک دست، با دو دستش دو راه نشان داد که در انتهای یکی، «گلدسته های مسجد» دیده می شد و انتهای دیگری، «برج و باروی نظمیه» و «محبس داروغه» و تازه، سکه ای هم به عنوان پاداش، می خواست.
مرد غریبه از او پرسید: پسرم نامت چیست؟ گفت: «صُغری...!» مرد غریبه لبخندی زد و با خود گفت: «حتماً والدینش به او آموخته اند که با غریبه ها نباید هم صحبت شود و لذا آن آدرس های غلط و این نام دخترانه، حکایت زیرکی اوست، نه بی ادبی اش...» پس راه کاروانسرا در پیش گرفت.
کمی جلوتر، همین سئوال را از دخترکی پرسید که کوله ای از هیزم بر دوش داشت؛ او هم بی آن که حرفی بزند، مسیری را نشان داد که نه شباهت به بخش علیای آبادی داشت و نه سفلی! و برای رفع شبهه اش که نکند دخترک کر و لال است، از او هم نامش را پرسید و پاسخ شنید: «اصغر...!»
مرد غریبه شگفت زده و البته کنجکاو و کمی هم عصبانی، از او پرسید: «می توانی نام خواهرت را هم بگویی؟» دخترک پاسخ داد: «کدام خواهرم؟ کلان تر یا خُردتر از من؟» گفت: هر دو را اگر بگویی، من دیگر نه سئوالی از تو خواهم پرسید و نه با کدخدای تان کاری خواهم داشت و پا به فرار، از این قریه می روم.
دخترک پاسخ داد: کلان تر از من، نامش «اوسط...!!» است و خُردتر از من «اکبر...!!» (و دقیقاً برعکس گفت و باز هم اسامی پسرانه!)
مرد غریبه، کلافه و ناامید و سرگشته، ناگزیر به سمت دروازه ی خروجی آبادی به راه افتاد تا گمشده ی خود را در دیاری دیگر بجوید.
میانه ی راه، به دیوانه ای ژنده پوش برخورد کرد که همچون جادوگران چوب در لای پا گذاشته و به این سو و آن سو می دوید. از او پرسید: «آهای دیوانه: تو می دانی خانه ی کدخدا کجاست؟»
او هم بی درنگ پاسخ داد: «دیوانه تویی که هنوز نفهمیدی اگر این بلاد، کدخدا و صاحب داشت، میهمان غریبی چون تو، این گونه از راه مانده و از یافتن یک جواب ساده درمانده و عاجز نمی شد!»
دیوانه گفت: «اما اگر نامت و کارت را بگویی، راه خانه ی مهتر و ریش سفید مان را به تو نشان خواهم داد.»
مرد غریبه پاسخ داد: «در بلادی که جز مجانین، کسی نه اسم با مُسمّایی دارد و نه راه درست می نمایاند، مرا با کدخدایش چه کار و تو را با قصد و نام من چه؟!» آهی کشید و بگذشت و رفت...
القصه و الغرض
حال، این حکایت آموزنده، حکایت برخی از روزهای ناخوش مشهد مصفای ماست که از سویی، آن را به مجاز، «جهان شهر برکت و کرامت» می خوانند و به حقیقت، منسوب به عالم و صادق آل محمد، حضرت اباالحسن الرضا (علیهم السلام)؛
به مجاز، «پایتخت معنوی کشور» می خوانندش و به حقیقت، «ام القرای جهان تشیع» و «مکه و مدینه ی حجاز ایران»؛
به مجاز، آمار زائران غیرایرانی اش را حتی همین چند روز پیش، تا «ده میلیون نفر» داغ کرده اند، اما در حقیقت، نانوایی این کلان شهر، «مدیر واحد» دارد، اما این جمعیت میلیونی، هنوز به صورت جزیره ای اداره می شود و هر سازمانی، گاوش را جداگانه می دوشد!
به مجاز «پیشانی نظام» می خوانندش، اما همین یک ماه پیش، به گاه حقیقت و به هنگام تنظیم سند برنامه ی هفتم توسعه ی کشور، نخود برره ی «گردشگری ساحلی» را در آن لالوهای سند و بدون عینک ته استکانی بابا بزرگ ها، آن چنان درشت و کلان دیدند که حتی برایش ردیف بودجه ی خاص پیشنهاد شد؛
اما یاللعجب... به هنگام رسیدن به اَبَر فصل «زیارت» و چراغ جادوی «گردشگری فرهنگی» که «گردشگری دینی» هم ذیل آن تعریف می شود، عینک جوشکاری هم کارساز نیست تا چه رسد به عینک آفتابی و صدالبته آفتابه ای از جنس طلا تا آب و آبروی رفته را دوباره به جوی شهر برگرداند.
دور از بحث ما نیست اگر بگوییم این چه «کلان شهر هوشمندی» است که عضو تازه و شجاع شورای شهرش - که خدا پدر و مادرش را بیامرزد - مردانه و صراحتاً می گوید: «خجالت میکشم بگویم شهر امام رضا(ع) دو سال است تفریغ بودجه ندارد!»
اما اعضای همیشه در صحنه به جای آن که دنبال جمع و تفریق و حساب کتاب درآمد و مخارج ارض اقدس طوس باشند، همین طور «الله بختکی» و بلکه «یهویی و کشککی»، هفته ها خلق الله را سَرِ رایگان شدن یا نشدن بلیت اتوبوس واحد، سرکار می گذارند و مخ شان را در فرغون رسانه ها دور تا دور شهر می چرخانند که همه لاجرم سرگیجه بگیرند!
تا نکند خدای نکرده، کسی با آنها مخالفت کند، و الا با چنین پاسخ داندان شکن و استدلالی به این محکمی مواجه می شوند که شدند: مردم یک بار به ما رأی داده اند تا ما به جای آنها فکر کنیم و تصمیم بگیریم و ما هم به جای مردم فکر کردیم و البته چنین تصمیمی هم گرفتیم! علی برکت الله...
تحمل سرکار رفتن را داریم، اما تحمل دروغ را نه
و مع الاسف برخی دیگر از مسئولانش مثل آب خوردن، راست راست در چشم خبرنگاران زل زده و خلاف واقع می گویند! آن هم نه با کنایه و لطایف الحیل، بلکه به این صراحت و شفافیت مثال زدنی که:
در بیست و سومین نمایشگاه بین المللی! خودروی مشهد، ۲۰ شرکت خودرو ساز داخلی مشارکت دارند که ۴ شرکت از خراسان رضوی هستند و ۱۶ شرکت هم از استانهای تهران، اصفهان، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، البرز و کرمان!... خوب مؤمن، وقتی که خودت داری می گویی همه داخلی اند، پس چرا نامش را بین المللی خطاب می کنی؟! این که مصداق بارز دروغ است؟! بفرمایید. این هم مستندش تا کسی نگوید بی سند حرف می زنیم...
این قدر صریح و وقیح؟!
و عجیب تر آن که یک پسر شجاع یا دختر شجاع از میان این همه خبرنگار و عکاس رسانه های مشهدی و استانی و ملی و بومی، نمی کند بپرسد که ببخشید جناب مستطاب: «اگر هر بیست شرکت امسال و هر ده شرکت پارسال و ایضاً سال های قبل که در این نمایشگاه حضور پیدا کردند، همه و همه داخلی هستند، پس چرا عنوان تمام نمایشگاه های خودرویی تان بین المللی است؟ کدام بین الملل؟ پس بین الملل اش کو؟!»
نه تنها نمی پرسند، بلکه به قول جنابْ خان، هی زرت و پرت، خبرش را دقیقاً با همین تیتر، روی خروجی خبری رسانه هایشان می فرستند! هرچند از حق نگذریم و آفرین بگوییم به ایرنای خراسان رضوی که تنها رسانه ای بود واژه ی «بین الملل» را حذف و در اقدامی حرفه ای، به جایش واژه ی درست «تخصصی» را درج کرد.
اما دست مریزاد به هوش و ذکاوت الباقی، از جمله صدا و سیمای استان، که می بیند طراح این معما، ده بار هی پشت سر هم تَکرار می کند که: عزیزانم، قند عسل هایم: «یک کیلو آهن سنگین تر است یا یک کیلو پنبه؟!»
ولی باز می بینیم فردایش بیشتر رسانه ها تیتر زده اند: «فلانی در جمع خبرنگاران گفت: یک کیلو آهن از یک کیلو پنبه سنگین تر است!»... ای بابا ... اخوی، او که ده بار با تأکید گفت «یک کیلو» و حتی با انگشت سبابه ی دو دستش، دقیقاً دو عدد «یک» را کنار هم نشان داد، یعنی بازم نفهمیدید که جمله اش سئوالی بود و نه خبری؟!
بر فرض که خبری هم گفت نه سئوالی، شما چرا باور کردید و به این استنتاج رسیدید؟! این که اظهر من الشمس است!
این که مثل روز روشن است شمار گردشگران داخلی و خارجی بازدیدکننده از آبشار اخلمد، بیست میلیون نفر نمی شود!
این که مثل روز روشن است که «روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری ثبت جهانی نمی شود!» چون حرم امام رضا(ع) ی عزیزمان با آن همه عظمت و قدمت، هنوز ثبت جهانی نشده! و قس علیهذا...
آفرین به مردم همیشه در صحنه ی ترکیه!
به خاطر دارم فقط یک بار، بله.. فقط یک بار بود که خبرنگار شجاعی سالها پیش از عضو خانم شورای شهر گل و بلبل آن زمان در محل نمایشگاه مثلاً بین المللی مشهد، به صراحت پرسید و بعد هم در کمال تعجب منتشر کرد: «می گویند این نمایشگاه بین المللی است، اما ما هیچ شرکتی خارجی را ندیدیم که صاحب غرفه باشد؟!»
می دانید پاسخ چه بود؟ به این مضمون که: «بعله، مردم ترکیه، از جمله بازدیدکنندگان این نمایشگاه بودند و اساساً برپایی این نمایشگاه ها در راستای دوستی ملت ها و کشورها بسیار مفید و مؤثر است و الخ...»
حال، نمایشگاه مشهد کجا و اصلاً خود مشهد کجا و مردم غیور ترکیه کجا؟! به این می گویند بهترین مصداق برای بافتن آسمان به ریسمان و ربط «شقایق» به «شقیقه»
آفتاب آمد دلیل آفتاب
بگذریم از خبرنگاران و اهالی رسانه ی بزرگوار و ساعی و خدوم اما منفعل و فاقد تحلیل مان، اصلاً خود شما برادر بزرگوار و آقای مسئول، مادامی که به صراحت و شفافیت و با ذکر تمام جزئیات، مو به مو و به زبان فارسی صریح و سلیس به خبرنگاران می گویی که : «کلاً ۲۰ شرکت خودروساز هستند که ۴ شرکت خراسانی اند و ۱۶ شرکت هم از استان های دیگر» این یعنی آن که این نمایشگاه «داخلی» است اخوی، یعنی «ملی» است کاکا... و نهایتاً «تخصصی» است، تصدقت...؛
حال که این گونه هست، پس شما را به همان خدای احد و واحدی که می پرستید و به همان امام رضایی(ع) که او را عالم و صادق آل محمد(ص) می خوانید و به زیارتش می روید، قسم می دهم که راست و حسینی بگویید چرا به دروغ می گویید «نمایشگاه بین المللی خودروی مشهد؟!» چرا؟! اصلاً چه ضرورتی دارد چسباندن لفظ بین المللی به این نمایشگاه پر و پیمان؟!
توجیح المسائل: یا سهو لسان، یا فقط امسال، یا فقط یک جاست!
نخیر جانم... اصلاً اینطور نیست! ای کاش فقط سهو لسان و خبط لفظ بود! یا فقط امسال چنین شده بود! یا فقط در یک مصاحبه چنین گفته شده بود؟
بلکه، نه تنها سهو کلام و در یک جا نیست؛ نه تنها منحصر به امسال نیست و نه تنها منحصر به یک مصاحبه نیست، بلکه هم امسال و هم از سال های قبل، این رویه ی غیر شایسته ی عرضه ی چغوک لال به جای طوطی شکرشکن هندوستان در مشهدالرضا متأسفانه باب شده و در سایه ی سکوت رسانه ها، رو به تزاید!
ناگفته پیداست دم خروس بنرهای تبلیغات رسانه ای در وب سایت ها و شبکه های اجتماعی در بستر اینترنت و بر روی برخی از تابلوهای تبلیغات محیطی و شهری و بر در و دیوار و تیر چراغ برق بعضی خیابان های شهر، بنرهای این نمایشگاه تخصصی که در مقام تمثیل، به مشابه گنجشکک اشین مشینی می ماند که رنگ و بزک شده، اما به جای سیمرغ نمایشگاه بین المللی به مردم عرضه می شود!
و آه... دلی که می سوزد برای آن مردم بی نوا و خانواده های ساده انگاری که به این تیترهای کذایی، دل خوش می کنند؛ خاصه جوانان پر شور و شرری که با آدرس غلط «نمایشگاه بین المللی خودرو» و به امید بازدید از آخرین مدل های خودروهای روز دنیا، دست کم در آسیا به این نمایشگاه می آیند؛ اما به جای نیسان مورانو و تویوتا کورولا و مزدا و هوندا پایلوت و سوبارو و امثالهم، مجبورند در لالوی انبوه آدم ها، فوقش تارا و دنا و روآ و رانای خراسان و کرمان و جانان را ببینند و فوق فوقش، سوبارو و سوباسا و کاکرو و رانی های هلو را...!
و دقیقاً برای همین است که این دسته از نمایشگاه های مثلاً تخصصی (تا چه برسد به بین المللی)، بیشتر از آن که نمایشگاه تخصصی خودرو باشد، نمایشگاه آدمهاست! که اتفاقاً و اشتباهی در لابلای مردم و خانواده ها، چند خودرو هم استثنائاً دیده می شود! خانواده هایی که اگر هوا مساعد باشد، بعضاً با زیرانداز و پیک نیک و قابلمه ی غذا به محیط نمایشگاه و بر روی چمن اش جوج می زنند!
دقیقاً مانند داستان صدای خِشْ خِشِ چیپس و پفک خانواده ها در سالن های سینما و در جشن سینمای ایران و جشنواره ی مثلاً تخصصی فیلم فجر که به هنگام سکوت فیلم، به وضوح شنیده می شود.
سهو لسان که مهم نیست، اما فقط امسال بوده، گیر ندهید
و اگر واقعاً برخی هنوز معتقدند که لفظ و الفاظ در تیترها مهم نیستند، پس بیایید تابلوی به آن بزرگی «نمایشگاه بین المللی مشهد» را بدین شکل اصلاح و واقع بینانه کنید: «نمایشگاه و فروشگاه بین المللی مشهد!»
چراکه همیشه ی ایام و در تمام نمایشگاه های عمومی و تخصصی و ملی و منطقه ای، علاوه بر اقلام نمایشگاه موضوعی، غرفه های متعددی هم برای فروش اقلام شکمی وجود دارد؛
از فروش «کش لقمه، گرد لقمه و دراز لقمه» (ساندویچ) گرفته تا «خوشاب» (کمپوت) و «نان برشتی» (نان تست) و «برگک» (چیپس) و «خمیراک» (ماکارونی) و خلاصه از «شیر مرغ تا جان آدمیزاد» و تنها محصولی که فروخته نمی شود، چه بسا همان «دراز آویز زینتی» (کراوات) باشد!
یا مثالی دیگر، از این پس، اسم نمایشگاه های سازمان «میادین، میوه و تره بار شهرداری» را مثلاً بگذارید: «نمایشگاه بین المللی صیفی جات، خیار و ترشیجات!!»
یا هنگام دعوت از رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی کشور برای حضور در جایگاه و سخنرانی در یکی از مراسم افتتاحیه تان، به بهانه ی پاس داشتن زبان فارسی، نام این استاد فرزانه را به جای «دکتر غلام علی حداد عادل»، خطاب کنید: استاد «نوکر شیرخدا آهنگر دادگر!!» و صدها و هزاران مثال دیگر... چنین می کنید؟ قطعاً خیر... پس آیا هنوز هم معتقدید بار معنایی لفظ و الفاظ مهم نیستند؟!
و اما در مورد زمان، نه فقط امسال، بلکه سال گذشته و بلکه بیشتر سنوات قبل، این رویه ی غلط در اعلام اسامی نمایشگاه های برپا شده در محل نمایشگاه بین المللی مشهد، به چشم می خورد.
فقط یک قلم، دقیقاً همین سال گذشته یعنی در بیست و دومین نمایشگاه باز مثلاً بین المللی!! خودروی مشهد می بینیم که دقیقاً آش همین آش است و کاسه هم همین کاسه...
جالب آن که پارسال هم دقیقاً مثل امسال، آن حکایت «یک کیلو آهن و یک کیلو پنبه» را عیناً همین طور روایت کردید:
در بیست و دومین نمایشگاه بین المللی! خودروی مشهد، در فضایی به وسعت ۲۰ هزار متر مربع، خودرو سازهای داخلی از ده استان تهران، اصفهان، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، البرز و کرمان و فلان و بهمان حضور دارند. خوب برادر مؤمن، اینجا هم وقتی که خودتان دارید می گویید همه داخلی اند، پس چرا نامش را بین المللی خطاب می کنید؟! آیا این مصداق خبر خلاف واقع و دروغ نیست؟! بفرمایید...این هم مستندش... تا جای هیچ ابهامی باقی نماند!
و باز جالبتر آن که در هم تیتر و متن اخبار و هم در پوستر فوق العاده زیبای امسال، با درج دروغین رویکرد بینالمللی، دوباره و بلکه هزارباره، گند زدید به عالم و آدم و به شرف و ذات و معنای این واژه ی مهم در فرهنگ لغت فارسی و ایضا این پوستر زیبا؛
اما شما را به خدا، بگذارید این دروغ و سیاهی به زعم شما کوچک و مصطلح و متعارف، در همان دفتر واژگان فارسی نمایشگاه بینالمللی مشهد، دفن شود و محصور بماند و به زبان های دیگر نکشد.
فقط بلوف زدید! تخم دوزرده نگذاشته اید که اصرار دارید این دسته گل خرزره و هنرنمایی خلاف واقع تان، در متن های انگلیسی این نمایشگاه ارزشمند، به ضرب و زور و با واژه ی خلاصه شده و میکروسکوپی int'l به جای international به نمایش درآید.
سخن آخر:
و کلام آخر این که، بیایید علاج واقعه را قبل از وقوع کنید و اجازه ندهید شرایط کیفی برپایی نمایشگاه های تخصصی، تحت الشعاع هیچ چیزی از جمله الفاظ و القاب کذب و خلاصه ادا و اطفارهای مضر یا لوث کردن واژه های ارزشمندی چون «رویکرد بین المللی» شود که جز کمیت بخشی کیلویی و پوپولیسم بی خاصیت و توخالی، هیچ دستاورد دیگری ندارد و زحمات کارکنان خدوم تان را به باد می دهد!
فارسی شده ی این حرف می شود که یک پاتیل شیر گاو هلندی درجه یک هم که با هزار زحمت بدوشید، با افتادن یک فضله ی موش کوچک در آن، نجس و کثیف می شود و باید دور بریزید! نکنید... این لاف و بلوف های دروغ و زائد و غیر ضروری، دقیقاً کار همان فضله ها را می کند و بس...
به زحمات تان رحم کنید که عزت و اعتبار و کلاس و پرستیژ واقعی نزد خداست و در راستگویی و صداقت است نه در کلاس گذاشتن های پوشالی...
لااقل کاری کنید تا شهردار جدید مشهد، مانند شهردار سابق، دست کم به این زودی ها به این نتیجه نرسد که: «اگر این همه سال، فقط زمین نمایشگاه را به اجاره داده بودیم، سود بیشتری عائد شهر و شهرداری می شد!»
خسته شدیم از بس طی همین چند روز، پای درددل غیرایرانیان اعم از مقیم و زائر در مشهد یا ایرانیان خارج از کشور نشستیم که:
«شما مشهدی ها چرا اینطور راحت و بی خیال دروغ می گویید و به تبعاتش فکر نمی کنید؟ آن چنان در بوق و کرنا تبلیغ می کنید که بیست و چندمین نمایشگاه بین المللی! خودروی مشهد آغاز شد! خب... به سلامتی، اما وقتی به اتفاق خانواده و با ذوق و شوق می رویم، می بینیم که حتی یک خودروی خارجی هم در آن نیست!»
این که از صد تا فحش برای مخاطبانی که به این راحتی به شعور و شورشان بی احترامی و توهین می شود، بدتر است!
و کوتاه سخن، آفت تداوم این رویه ی و بدعت غلط، «چوپان دروغگو» شدن است و ریختن قبح گناهی کبیره در جامعه، گناهی به آن عظمت که رسول رحمت و عطوفت می فرماید: اگر تمام خبائث عالم را در اتاقی جمع کنند، کلیدش دروغ است!
و آفت دیگر ، سخت شدن کار آیندگان که هرچه قسم حضرت عباسی(ع) بخورند که مردم، جماعت خالی بندان و دروغگویان رفتند و ما حقیقتا از راستگویانیم و بیایید با نمایشگاه های بین المللی مشهد آشتی کنید، دیگر تو کت شان نمی رود؛
حق هم دارند؛ از بس به خلاف واقع، عنوان بین المللی را بر روی نمایشگاه های آبکی و دوغکی و کشککی خود گذاشتید و این واژه ی گرانقدر را آن قدر لوث و آلوده به پوپولیسم کرده اید که وقتی یک نمایشگاه تان دست بر قضا و با هزاران زحمت، واقعاً واقعاً بین المللی و خوش عیار از کار در می آید، اما افکار عمومی بویژه غیرایرانیان دیگر اقبال خوشی به آن نشان نمی دهند!
دیگر باور نمی کنند این بار، واقعاً و راست و حسینی و صادقانه با آنان برخورد می کنید و راستش را می گویید و الا باز گلایه های سریالی و با ربط و بی ربط شروع می شود که مثلاً چرا شما در عروسی شب جمعه یتان، دعای کمیل می خوانید؟!
یا شما دیگر چه اعجوبه هایی هستید که برعکس همه جای دنیا، در حیاط دانشگاه، نماز جمعه اقامه می کنید و دقیقاً بر عکس، در صحن مصلّی شهر، به جای اقامه ی نماز، نمایشگاه انار و جشنواره ی ماکارونی و رقص فولکوریک و محلی برگزار؟
باشد، نپذیرید و باز هم بر این رویه ادامه دهید؛ اما مطمئن باشید روز به روز، همان اندک حامیان و مخاطبان تان را هم از دست خواهید داد و الباقی لاجرم به دو دسته بهترین و بدترین تقسیم خواهند شد:
شعار اصحاب بهترین حالت، می شود: «خوش بین باش، اما دیرباور» و شعار جماعت بدترین حالت، می شود: «تا حالتو نگیریم، آروم نمی گیگیریم!»... کما اینکه شهردار سابق، جزو دسته ی دوم شد و تا ضد حالشو نزد، نرفت! انتخاب با خودتان...
تصاویر هم سخن می گویند:
از این جا به بعد، اجازه دهید هم این تصاویر و هم گزارش تصویری کاملتر از آیین گشایش این نمایشگاه و هم ویدئوی منتشره از سوی ایرنا سخن بگویند، قضاوت با خودتان...
درود و بدرود...
»»» مشاهده ی ویدئو در صفحه ی ایرنا...