-
۳ ارديبهشت ۱۴۰۰
-
بازدید: ۶۶۵
روایت گفت و گوی پانزده دقیقه ای محمد رضا کمیلی فعال توسعه روابط ایران و پاکستان با وزیر امور خارجه این کشور در مشهد خواندنی است. وی در صفحه ی اینستاگرام خود چنین حکایت کرده است: انتشار کتاب «حکایت ملک خداداد» بهانه ای شد تا فرصتی برای دیدار و گفتگو با شاه محمود قریشی که به ایران سفر کرده بود، داشته باشم. البته برنامه ریزی برای این ملاقات در حد یکی دو دقیقه بود! آنطور که اعلام کرده بودند. جناب قریشی را از قبل می شناختم، جدا شده دیگر احزاب و پیوسته به حزب تحریک انصاف. همراه عمران خان در روزگار سختی و مشکلات و البته خوشی ها! خاندان قریشی از سادات شهر مولتان هستند و جزء ارادتمندان به عرفا و از دوستداران زیارت. همین موضوع او را به مشهد کشاند تا مجبور نشوم برای چند دقیقه دیدار به تهران بروم.
فضای ملاقات هم به دلیل عجله زیاد وزیر خارجه پاکستان برای بازگشت به کشورش کمی میدانی بود ولی «برای یک سامورایی همه جا ژاپن است!»
کمی قبل از زمان موعود به محل قرار رسیدیم و با مراجعه به دوستان فرهنگی خانه همسایه! (بچه های حسینیه هنر) چیدمان مختصری را ایجاد کردیم.
بی اغراق چند بار در ذهنم مرور کردم که چگونه می توان ظرف دو دقیقه چند سال کار را گزارش داد و چند خواسته داشت و چند گله کرد! آخرش هم به این نتیجه رسیدم که تنها راه اینه که دو دقیقه رو زیادش کنم! بعد از این نتیجه گیری یک لبخند شیطنت آمیز هم زدم.
ماشین وزیر که توقف کرد اول سفیر به سمتم آمد و تاکید کرد الان وزیر رو میارم اینجا. یه عکس یادگاری گرفتند و آمدند به جایی که قرار بود یک دقیقه توقف داشته باشند. حدود سی ثانیه جناب آقای قریشی (ثانی) منظورم رحیم حیات قریشی سفیر پاکستان در تهران هست در مورد کتاب توضیحاتی دادند و بعد هم خودشون صحنه رو مدیریت کرده و یک کتاب به جناب قریشی(اول) دادند. وزیر خارجه پاکستان کتاب را ورق زد و ناگهان با دیدن تصاویر زادگاهش( مولتان) ذوق زده شد. با اشتیاق شروع کرد ازمولتان برای بقیه تعریف کردن. در تمام این مدت بنده ناظر بودم و دیدم اگر اینطوری پیش بره عملا کاری پیش نرفته...
بنابراین بسم اللهی گفتم و از توضیح درمورد مجموعه شروع کردم. خدا رو شکر که از قبل چند تصویر پرینت گرفته و همراه داشتم. خیلی سریع نظر وزیر جلب شد و دیدم که بخش اول خوب پیش رفت یعنی مخاطب جذب شد.
عملکرد مردمی مجموعه ایرانی ترین همسایه برای سید (قریشی) جالب بود و البته با سوالات پی در پی ایشون همراه شد. کی هستید؟ چی هستید؟ کجا هستید؟ چرا هستید؟ و....
توضیحات اینقدر سریع داده می شد که فرصت حالا یه گوشه وایسید که یه عکس بگیرن آقای وزیر و عجله دارن از عزیزی شنیده نشه!
برق همراهی در چشمان آقای قریشی راه رو برای ادامه حرفها باز کرد و پای چند پیشنهاد( همون گله های سابق با فرمت جدید) باز شد، البته دیدن تصاویر شهر مولتان آنقدر برای جناب وزیر جذاب بود که سریع دست سفیر و معاونش رو کشید سمت خودش و بعد از هر جمله ای که گفتم کاری رو به شخصی سپرد.
پیشنهاد خودش ترجمه کتاب به اردو و انگلیسی بود و توسعه فعالیت های مردمی در هر شکل ممکن البته اعلام آمادگی هم کردن که اگر کاری از دستشون برمیاد انجام بدن و حتی اشاره کردن که ما باید تقدیری داشته باشیم شایسته نام کتاب! ولی خب ما دنبال چیز دیگری بودیم!
از اولش موضوع اخیر در میرجاوه توی ذهنم بود ولی از طرف دیگه اجتماع اطراف کار رو سخت می کرد یعنی موضوعی نبود که بشه در جمع به این شکل مطرحش کرد. قبل از اومدن وزیر خارجه پاکستان هم به این موضوع فکر کرده بودم که چطوری می شه این موضوع مهم رو مطرح کرد. حتی صلوات نذرش کردم!
خلاصه بعد از گذشت حدود ده دقیقه از حرفهام خود آقای قریشی راه رو باز کردن ناگهان حالا خود خواسته یا خود نخواسته! و شماره یکی از نزدیکانشون رو برای تداوم ارتباط دادن بهترین کاری که می شد انجام داد و حتی دیگه دغدغه نداشت که باید سریع عنوان کرد.
این کار سید ناگهان باعث آروم شدن ریتم حرفام شد چون دیگه عجله ای نداشتم. اینجا بود که عکس یادگاری گرفتن شروع شد و یه متن هم یادگاری برای ما نوشتند. بعد هم کتابی که دستشون بود رو دادن به من و گفتن کتاب فقط با امضا نویسنده!
به ساعتم نگاه کردم. یک دقیقه شده بود حدود پانزده دقیقه.... ظاهرا هم مفید بود انشالله